ایوب بودن گلشیری

مصاحبه

چرا از میان آثار داستان‌نویسان معاصر، سراغ هوشنگ گلشیری رفتید؟ اینجا سلیقه و ذوق بی‌تأثیر نیست. برای شخص من، همان‌طور که در شعر، فروغ تافته جدا بافته‌ای است، در رمان معاصر هم گلشیری این‌گونه است. از سوی دیگر، نثر معاصر اساساً مدیون چند نویسنده است که یکی از برجسته‌ترین آن‌ها حتماً هوشنگ گلشیری است. دلیل شما برای
جزئیات

«وصیت‌ها» منتشر شد

اخبار

«وصیت‌ها» جدیدترین اثر مارگارت اتوود و دنباله کتاب «سرگذشت ندیمه» به فارسی منتشر شد.
جزئیات

قرار تصویری اول لک‌لک‌بوک با کتاب‌خوان‌ها

پرونده

تیم لک‌لک بوک در تاریخ دهم آذرماه، مصاحبه‌ای با دوستداران کتاب در کتاب‌فروشی «اسم» انجام داد. در این ویدئو می‌توانید گزیده‌ای از این گفت‌وگوها را ببینید. با تشکر از کتاب‌فروشی اسم و تمامی دوستانی که در این قرار ما را همراهی کردند. به امید دیدار شما در قرارهای آینده.
جزئیات

نامه بهرام بیضایی به اکبر رادی پس از مرگش

پرونده

پنج دی سالروز تولد بهرام بیضایی کارگردان و نمایشنامه‌نویس برجسته‌ی ایرانی است. همچنین این روز یادآور سالمرگ اکبر رادی، نمایشنامه‌نویس بزرگی است که به عنوان «چخوف» ایرانی شناخته می‌شود.
جزئیات

سال بلوا

کتاب

کتاب سال بلوا دومین رمان عباس معروفی، نویسنده‌ی محبوب ایرانی، بعد از رمان سمفونی مردگان است. نویسنده در این کتاب شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نابسامان را در هر جامعه‌ی بدون ثبات و رشد نیافته و شخصیت‌های متفاوت که مدام به دنبال قدرت‌اند را به تصویر می‌کشد.
جزئیات

سفارش کتاب

لیست کتاب مورد نیاز خود را به لک‌لک بوک بسپارید و در محل موردنظر تحویل بگیرید. برای سفارش کتاب، کتاب‌های مورد نظر را با جستجو در سایت به فهرست درخواستی بیفزایید، یا کتاب‌های درخواستی را به صورت تایپی به لیست اضافه کنید. دقت کنید که برای کتاب‌های ترجمه شده، ناشر یا مترجم مورد نظرتان را حتما قید کنید.
جزئیات

سال نو مبارک

لک‌لک بوک سال نو را تبریک میگوید

تیم لک‌لک بوک، فیلم حاضر را به دو منظور تهیه کرده، اول تبریک سال نو و آرزوی سلامتی و شادی برای شما، دوم پاسخ دادن به سه سوالی که ممکن است برای شما جالب باشند:
سوال اول: ایده‌ی لک‌لک بوک از کجا آمد؟
سوال دوم: چرا این اسم برایش انتخاب شد؟
سوال سوم: با همراهی لک‌لک بوک به کجا می‌رسید؟

لک‌لک بوک

ویکی‌پدیا دانشنامه‌ای همگانی شد، چون به جای تکیه به «افراد خاص» از «عموم مردم» خواست اطلاعاتشان را به اشتراک بگذارند، یکدیگر را ویرایش کنند و به کامل شدن هم کمک کنند تا سود همگانی حاصل شود. بر این اساس ما نیز در تلاشیم تا در زمینه‌ی کتاب رسانه‌ای متخصص باشیم و برای رسیدن به این مهم، نیاز به خِرد جمعی شما کتاب‌دوست‌ها داریم. باور ما بر این است که «همه چیز را همگان دانند»، پس بستری فراهم کرده‌ایم تا همه بتوانند در مورد کتاب‌هایی که می‌خوانند بنویسند. بعد از مدتی لک‌لک بوک رسانه‌ی مرجعی خواهد بود که فارسی‌زبان‌های دنیا و ایرانیان با هر زبان و قومیت، به اطلاعات کتاب‌های مورد نیازشان دسترسی دارند و می‌توانند بهترین‌ها را انتخاب کنند. با این کار حلقه‌ی گمشده‌ی فرهنگ ما که «ضعف در کار تیمی» است، در جایگاه خودش قرار می‌گیرد و روزهای بهتر دور از ذهن نخواهند بود. همراه ما باشید تا در کنار هم برای این مهم تلاش کنیم.

ویژه‌نامه‌ی نوروزی لک‌لک بوک

مجموعه‌ی لک‌لک بوک اولین ویژه‌نامه‌ی نوروزی آنلاین خود را با مطالبی خواندنی تقدیم می‌کند:
ابتدا «سخن سردبیر» با حال و هوای این روزها را می‌خوانیم،
در بخش «گپ و گفت لک‌لک بوک با اهل قلم»، نسل جوان نویسندگان و مترجمان پرکارِ این روزها به ۶ سوال ما پاسخ داده‌اند؛
«آرزوی عجیب سال نو»ی نیل گیمن نویسنده آمریکایی بخش دیگر مجله است؛
«آموزش داستان با نمودار» مقاله‌ی جالبی است که مراحل نوشتن داستان را به خوبی به شما یاد می‌دهد؛
در بخش «جرقه‌های کوچک، کتاب‌های بزرگ» به دنیای نویسنده‌ها رفته‌ایم تا ببینیم چطور شروع به نوشتن شاهکارهای خود کرده‌اند؛
در آموزش دیگری می‌آموزیم که «چطور با استفاده از یک عکس داستان بنویسیم» و بعد از آن نمونه «عکس‌نوشته» جالبی از مصطفی مستور برایتان گذاشته‌ایم که با این سبک کار بیشتر آشنا شوید.
در «۸ ژانر، ۸ کتاب»، معروف‌ترین کتاب نه ژانر اصلی ادبیات و دلایل معروفیتش را برایتان در قالب یک اینفوگرافیک جذاب آورده‌ایم؛
در مصاحبه‌ی ترجمه‌شده‌ی فردریک بکمن، نویسنده‌ی مردی به نام اوه از «تجربه دونفره‌ی نویسنده و خواننده» برایتان می‌گوید؛
و در بخش سرگرمی هم یک «جدول ادبی» برایتان آماده کرده‌ایم.

امیدواریم از مطالب این مجله لذت ببرید و اگر آن را دوست داشتید، به دوستانتان معرفی کنید.

شرکت در چالش
#کتاب_ناتمام لک‌لک بوک
با جوایز ارزنده

کتاب ها

لک لک بوک

کتاب های صوتی

لیست


کتاب های الکترونیکی

لیست

اخبار لک‌لک

لک لک بوک

مجله لک‌لک

لک لک بوک

مصاحبه

لیست

گفت‌وگو با فرزانه منصوری ناگفته‌های زندگی نادر ابراهیمی

راضی کردن فرزانه منصوری برای مصاحبه کار آسانی نیست. به اعتقاد او نادر ابراهیمی در نوشته‌ها و کتاب‌هایش نقطه ابهامی نگذاشته که بخواهی درباره‌اش با او حرف بزنی. زمانی هم که فرزانه بانو، سر سختی‌اش را کنار می‌گذارد و راضی می‌شود که مصاحبه کند، طوری با وسواس خاطرات و نقل قول‌هایش از نادر ابراهیمی را کنار هم می‌چیند که نکند نقل آن‌ها چیزی از زندگی عاشقانه این دو کم کند. فرزانه منصوری با وسواس درباره نادر ابراهیمی حرف می‌زند و هیچ وقت کلامی درباره مرگ او نمی‌توانی بشنوی. منصوری اعتقاد دارد نادر به سفر رفته و او هم دیر یا زود به این سفر می‌پیوندد و دوباره همسفر شیرینی‌ها و تلخی‌های زندگی‌اش می‌شود. گفت و گوی ما با همسر نادر ابراهیمی قبل از نوروز 89 انجام شد. همسر نادر ابراهیمی در این گفت و گو نکته‌های نگفته‌ای از علاقه مندی‌ها، ویژگی‌ها و زندگی شخصی همسر نویسنده‌اش گفته است.


متن مصاحبه


خانم منصوری، شما کسی بوده‌اید که نادر ابراهیمی همیشه در نوشته‌هایش از شما به هر بهانه‌ای تقدیر کرده ولی کمتر جایی از زندگی شخصی و خصوصی با شما صحبت کرده برای همین جالب است که کمی وارد جزئیات زندگی شما با همسرتان شویم و از خاطرات زندگی با نادر ابراهیمی صحبت کنیم.

راستش نادر هر جایی وقت کرده از زندگی شخصی ما صحبت کرده؛ مثلاً در «ابن مشغله» یا «ابوالمشاغل» یا در «چهل نامه کوتاه به همسرم» در همه این‌ها جزئیاتی از زندگی شخصی خودش را گفته است.

بله، ولی منظورما آن بخش‌هایی از زندگی‌اش است که هیچ گاه نه شما گفتید و نه ایشان؛ مثلاً این که آشنایی شما با آقای ابراهیمی کجا اتفاق افتاد.

آشنایی من و نادر در یک مهمانی خانوادگی اتفاق افتاد. ما هر دو خانواده‌هایی به شدت سنتی داشتیم و در خانواده‌هایی مثل خانواده ما، دخترو پسری که قصد ازدواج داشتند زیاد نمی‌توانستند معاشرت کنند اما من مثلاً روشنفکری به خرج دادم و گفتم که باید فامیل نزدیک چند مهمانی بدهند تا همدیگر را بشناسیم و به نتیجه برسیم. در آخرین جلسه که گفتند مهمانی دیگر بس است و باید تصمیم بگیرید، من و نادر به یک اتاق رفتیم و دو نفری صحبت کردیم. آن جا بود که از عادت‌ها و احساساتمان صحبت کردیم و آن چه را که از زندگی خوب می‌خواستیم برای هم گفتیم،‌ یکدیگر را قبول کردیم و ازدواج صورت گرفت. وقتی من نادر را انتخاب کردم و قرار شد ازدواج کنیم،‌ جوانی بود خوش برو بالا، کوهنورد، خوش صحبت و در بانک عمران آن روزگار کار می‌کرد و یکی از بستگانش، فامیل من هم بود. در نگاه اول شاید به دل هم نشستیم و در معاشرت‌های خانوادگی بیشتر با هم آشنا شدیم که این آشنایی به ازدواج رسید.


با هم رو راست صحبت می‌کردید؟ مثلاً آقای ابراهیمی راجع به نویسندگی و پیشینه‌ای که داشت حرفی نزد؟ منظورمان مبارزات سیاسی است، زندان‌هایی که رفته بود و...

بله،‌ گفت که دو سه کتاب از او منتشر شده. آن موقع من خیلی از ادبیات و داستان‌نویسی سر در نمی‌آوردم اما می‌فهمیدم که کارهای او متفاوت است. درباره سیاسی بودن هم، در همان جلسات خواستگاری گفت که اهل مبارزه و سیاست است و شاید زندگی با او کار ساده‌ای نباشد. یادم هست یک سال از آن روز گذشته بود- و ما هنوز خانه خودمان نرفته بودیم- که من به نادر، بعد از یک پیاده روی و صحبت طولانی، به شوخی گفتم: «تو درتاریخ ادبیات از مردانی خواهی شد که به داشتن زن خوب مشهورند.»

و او قبول کرد؟

من همیشه سعی کردم برای نادر همسر خوبی باشم اما ازته قلبم می‌گویم که به این جایگاه نرسیدم.

معیارهای شما برای ازدواج با آقای ابراهیمی چه بود؟

خیلی ساده؛ مثلاً این که حتماً همسرم تحصیلات بیشتری از من داشته باشد، دیگر این که خانواده‌هایمان از نظر فرهنگی، تعادلی داشته باشند و سوم این که از نظر مادی بتواند یک زندگی ساده را بچرخاند.


آقای ابراهیمی شرطی برای شما نگذاشتند؟

نه شرط آن چنانی‌ای نداشت و چیزی نگفت. اما با شروع زندگی مشترک بیشتر با معیارهایش آشنا شدم. شما این معیارها را در آثاری مثل چهل نامه کوتاه به همسرم و یک عاشقانه می‌توانید ببینید.

می‌گویند آقای ابراهیمی در زمان جوانی و حتی دانشگاه مدتی در کوی دانشگاه زندگی می‌کرده. واقعاً این طور بوده؟

نادر درخانه پدر و نامادری‌اش یک اتاق داشت که در آن جا زندگی می‌کرد. همان جا بود که چند بار ساواکی‌ها ریختند و دستگیرش کردند. نادر از آن دوران و از نامادری‌اش همیشه به نیکی یاد می‌کند و می‌گوید: «الحق در حق من مادری کرد.»

اتهامات نادر در دستگیری‌ها چه بود؟

قاعدتاً اقدام علیه مصالح مملکت و مبارزات علیه نظام آن زمان. البته غیر از آن دستگیریها، نادر یک بار هم در تظاهرات 28 مرداد و در دفاع از حقوق ملت ایران مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت و بعدش به زندان افتاد که زیاد هم طولانی نبود.

آن موقع‌ها هم می‌نوشت؟

نادر همیشه در حال نوشتن بود.

وقتی اثری از نادر می‌دیدید، چه حسی داشتید؟

هر کدام از آثار نادر که منتشر می‌شد یا به نمایش در می‌آمد چهار پله یکی می‌آمد بالا و معمولاً گل یا شیرینی همراه اثر منتشر شده برایمان می‌آورد. درواقع جشن کوچکی می‌گرفتیم. چشم‌هایش از خوشحالی برق می‌زد. تنها اثری که وقتی آن را به خانه آورد و کاری کرد که باعث شد همه گریه کنیم، سرود «سفر به خاطر وطن است» است که این سال‌ها مورد مهر مردم واقع شده و دیده‌ایم که اکثراً مثل ما که برای اولین بار آن را شنیدیم و گریستیم، می‌شنوند و گریه می‌کنند.

«بار دیگر شهری که دوست می‌داشتیم» کی منتشر شد؟

اوایل ازدواج ما بود که نادر می‌گفت یکی از آرزوهایش انتشار «بار دیگر...» است که ناشری حاضر به چاپ آن نشده بود. برادرم (جواد منصوری) به شوخی می‌گفت: «نادر جان، هزینه‌اش را من می‌دهم تا تو به یکی از آرزوهایت برسی». جالب است بگویم این شوخی تا جایی جدی شد که علاوه بر هزینه نشر این کتاب، اولین میز تحریر نادر را هم برادرم به صورت قسطی برایش خرید.

اولین خانه‌تان چقدر شبیه به خانه عاشقانه‌های نادر ابراهیمی در کتاب‌هایش بود؟

اولین خانه‌ای که زندگی مشترک را شروع کردیم ،خانه‌ای اجاره‌ای در امیر آباد بود. چندین بار و گاهی با فشار و به اجبار صاحبخانه، خانه‌مان را در همین منطقه امیر آباد عوض کردیم. کمی بالاتر یا کمی پایین‌تر می‌رفتیم و در آخر با فروش خیلی از چیزهایی که داشتیم توانستیم در همین امیر آباد آپارتمانی بخریم و خدا را شکر از شر بعضی صاحبخانه‌ها راحت شویم. خانه اولمان هم هیچ شباهتی به خانه «یک عاشقانه آرام» نداشت چون اصولی که نادر در این کتاب مطرح کرده، پس از تجربه مسائل یک زندگی مشترک برایش پیدا شده است؛ کما اینکه در خانه اول ما یک دانه سفال هم نمی‌دیدید اما می‌بینید که خانه فعلی ما سرشار از عطر و رنگ سفال‌های لالجین و تبریز است.

این خانه که ما الان در آن هستیم اولین خانه شماست؟

بله،‌ اولین و آخرین خانه.

ظاهراً از زمان ازدواج با آقای ابراهیمی معلم بودید؟

من یک سال قبل از ازدواج معلم شدم. بعد در سال 53-52 دانشگاه قبول شدم و ادامه تحصیل دادم. سال‌ها بعد،‌ هنگامی که دو فرزند داشتیم، به خاطر مسائل مادی من خیاطی می‌کردم و نادر نقاشی روی لباس انجام می‌داد و ما محصولاتی را که تولید می‌کردیم در خیابان می‌فروختیم. شرح مفصل این ماجرا هم در ابوالمشاغل آمده است.

شما نقش مارال را در «آتش بدون دود» داشتید، بعد از آن مجموعه خیلی معروف شده بودید دیگر...

نه، شهرتی در پی نداشت.

اما شهرت آقای ابراهیمی زیاد شد.

بهتر است بگوییم از طریق مجموعه آتش بدون دود شهرت نادر ابراهیمی سرعت گرفت.

در فضای آن روزگار، ایده آتش بدون دود چطور شکل گرفت؟

فضا، فضای فیلمفارسی بود. مراد برقی شاید اولین مجموعه‌ای بود که در چنین فضایی «آتش بدون دود» ساخته شد که بسیار متفاوت بود و قابل مقایسه با کارهایی که انجام می‌شد نبود. حتی اگر ازنظر تکنیکی نگاه کنیم آن زمان بی سابقه بود. نادر در صحنه‌هایی از فیلم،‌ چهار دوربین را به کار می‌گرفت که کمتر کسی این کار را می‌کرد. تا جایی که من اطلاع دارم این مجموعه مخاطب فراوانی داشت،‌ امروز هم کسانی که سن و سالی از آن‌ها گذشته، نادر ابراهیمی را با «آتش بدون دود» می‌شناسند، با گالان اوجا و سولماز. در آن سال‌ها خود من در مسافرتی به جنوب،‌ مهندسی را دیدم که در اهواز کار می‌کرد. این آقا می‌گفت چهارشنبه‌ها با هواپیما از اهواز به تهران می‌آیم، این سریال را شب می‌بینم و برمی‌گردم به اهواز.

در دوران پر کار،‌ رفتار آقای ابراهیمی در خانه چطور بود؟

نادر در کارهای خانه خیلی کمک می‌کرد؛ چون دفتر کارش در خانه بود و اگر کمک نادر نبود نمی‌توانستم در عین این که معلم و مادر دو بچه بودم، تحصیلاتم را هم ادامه بدهم و حتی گاهی فعالیت‌های دیگری مثل ترجمه و بازیگری هم داشته باشم. البته نادر می‌گفت که کار خانه را دوست دارد و موقع انجام این کارها به مسائل مختلف اجتماعی، هنری و سیاسی فکر می‌کند، مثلاً یک دفعه می‌دیدیم بشقاب و ظرفشور را زمین می‌گذارد و بدو بدو می‌رود پشت میز کارش و یک جمله می‌نویسد و بر می‌گردد. در این قبیل مواقع می‌گفت: «جمله‌ای را که دنبالش می‌گشتم پیدا کردم.»

نادر ابراهیمی با همه مشغله‌هایی که داشت، همان طور که شما هم گفتید کارهای متفرقه زیادی هم می‌کرد، مثلاً همین نقاشی. اتفاقاً تا جایی که ما شنیده‌ایم، دخترهای شما هم نقاش‌های خوبی شده‌اند. در این موارد آقای ابراهیمی اصراری داشتند؟

رفت و آمد هنرمندان و دید و بازدیدهایی که آن‌ها در خانه ما یا در جاهای مختلف صورت می‌گرفت قطعاً تاثیرگذار بود. نادر همیشه به بچه‌ها می‌گفت داشتن یک هنر لازم است. یک رشته هنری را انتخاب کنید و به کمال برسانید،‌ بچه‌ها هم نقاشی را انتخاب کردند.

رابطه نادر با فامیل چطور بود؟

با خانواده من که خیلی خوب بود. با برادرها و خواهرها و شوهر خواهرهای من بیشتر رفیق بود تا فامیل. با تعصبی که آن‌ها درباره نادر وآ ثارش داشتند، در جایی از آتش بدون دود نوشته است که این‌ها مثل وجدان من هستند. در فامیل خودش هم با خیلی‌ها رفت و آمد داشت و رفیق بود؛ به خصوص با کسانی که از بچگی با آن‌ها بزرگ شده بود. ولی با همه این‌ها نادر هنگامی که حس می‌کرد شخصیت و عملکرد کسی با معیارهای او نمی‌خواند قطع ارتباط می‌کرد، چه فامیل و چه دوست.


مقالات

لیست

زندگی و آثار عطار نیشابوری

فریدالدین ابو حامد محمد بن ابوبکر ابراهیم بن اسحاق عطار نیشابوری، یکی از شعرا و عارفان نام‌آور ایران در اواخر قرن ششم و اویل قرن هفتم هجری قمری است. بنا بر آنچه که تاریخ‌نویسان گفته‌اند بعضی از آنها سال ولادت او را 513 و بعضی سال ولادتش را 537 هجری. ق، می‌دانند. او در قریه کدکن یا شادیاخ که در آن زمان از توابع شهر نیشابور بوده به دنیا آمد. از دوران کودکی او اطلاعی در دست نیست جز اینکه پدرش در شهر شادیاخ به شغل عطاری که همان دارو فروشی بود مشغول بوده که بسیار هم در این کار ماهر بود و بعد از وفات پدر، فریدالدین کار پدر را ادامه می‌دهد و به شغل عطاری مشغول می‌شود. او در این هنگام نیز طبابت می‌کرده و اطلاعی در دست نیست که نزد چه کسی طبابت را فرا گرفته، او به شغل عطاری و طبابت مشغول بوده تا زمانی که آن انقلاب روحی در وی به وجود آمد و در این مورد داستان‌های مختلفی بیان شده که معروف‌ترین آن این است که:
«روزی عطار در دکان خود مشغول به معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله چیزی برای خدا بدهید از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد. درویش به او گفت: ای خواجه تو چگونه می‌خواهی از دنیا بروی؟ عطار گفت: همانگونه که تو از دنیا می‌روی. درویش گفت: تو مانند من می‌توانی بمیری؟ عطار گفت: بله، درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا برفت. عطار چون این را دید شدیداً متغیر شد و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد.»
او بعد از مشاهده حال درویش دست از کسب و کار کشید و به خدمت شیخ الشیوخ عارف رکن الدین اکاف رفت که در آن زمان عارف معروفی بود و به دست او توبه کرد و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چند سال در خدمت این عارف بود. عطار سپس قسمتی از عمر خود را به رسم سالکان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماوراءالنهر به مسافرت پرداخت و در این سفرها بسیاری از مشایخ و بزرگان زمان خود را زیارت کرد و در همین سفرها بود که به خدمت مجدالدین بغدادی رسید. گفته شده در هنگامی که شیخ به سن پیری رسیده بود بهاءالدین محمد پدر جلال الدین بلخی با پسر خود به عراق سفر می‌کرد که در مسیر خود به نیشابور رسید و توانست به زیارت شیخ عطار برود، شیخ نسخه‌ای از اسرار نامه خود را به جلال الدین که در آن زمان کودکی خردسال بود داد. عطار مردی پر کار و فعال بوده چه در آن زمان که به شغل عطاری و طبابت اشتغال داشته و چه در دوران پیری خود که به گوشه گیری از خلق زمانه پرداخته و به سرودن و نوشتن آثار منظوم و منثور خود مشغول بوده است. در مورد وفات او نیز گفته‌های مختلفی بیان شده و برخی از تاریخ نویسان سال وفات او را 627 هجری. ق، دانسته‌اند و برخی دیگر سال وفات او را 632 و 616 دانسته‌اند ولی بنا بر تحقیقاتی که انجام گرفته بیشتر محققان سال وفات او را 627 هجری. ق دانسته‌اند و در مورد چگونگی مرگ او نیز گفته شده که او در هنگام یورش مغولان به شهر نیشابور توسط یک سرباز مغول به شهادت رسیده که شیخ بهاءالدین در کتاب معروف خود کشکول این واقعه را چنین تعریف می‌کند که وقتی لشکر تاتار به نیشابور رسید اهالی نیشابور را قتل عام کردند و ضربت شمشیری توسط یکی از مغولان بر دوش شیخ خورد که شیخ با همان ضربت از دنیا رفت و نقل کرده‌اند که چون خون از زخمش جاری شد شیخ بزرگ دانست که مرگش نزدیک است. با خون خود بر دیوار این رباعی را نوشت:

«در کوی تو رسم سرفرازی این است/ مستان تو را کمینه بازی این است
با این همه رتبه هیچ نتوانم گفت/ شاید که تو را بنده نوازی این است»

مقبره شیخ عطار در نزدیکی شهر نیشابور قرار دارد و چون در عهد تیموریان مقبره او خراب شده بود به فرمان امیر علیشیر نوایی وزیر سلطان حسین بایقرا مرمت و تعمیر شد.

ویژگی سخن عطار:
عطار، یکی از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نام‌آور تاریخ ادبیات ایران است. سخن او ساده و گیراست. او برای بیان مقاصد عرفانی خود بهترین راه را که همان آوردن کلام ساده و بی پیرایه و خالی از هرگونه آرایش است انتخاب کرده است. او اگر چه در ظاهر کلام و سخن خود آن وسعت اطلاع و استحکام سخن استادانی همچون سنایی را ندارد ولی آن گفتار ساده که از سوختگی دلی هم چون او باعث شده که خواننده را مجذوب نماید و همچنین کمک گرفتن او از تمثیلات و بیان داستانها و حکایات مختلف یکی دیگر از جاذبه‌های آثار او است و او سرمشق عرفای نامی بعد از خود همچون مولوی و جامی قرار گرفته و آن دو نیز به مدح و ثنای این مرشد بزرگ پرداخته‌اند چنان که مولوی گفته است:
«عطار روح بود و سنایی دو چشم او/ ما از پی سنایی و عطار آمدیم»

معرفی آثار عطار:
آثار شیخ به دو دسته منظوم و منثور تقسیم می‌شود. آثار منظوم او عبارت است از: 1- دیوان اشعار که شامل غزلیات و قصاید و رباعیات است. 2- مثنویات او عبارت است از: الهی نامه، اسرار نامه، مصیبت نامه، وصلت‌نامه، بلبل‌نامه، بی‌سرنامه، منطق‌الطیر، جواهرالذات، حیدرنامه، مختارنامه، خسرونامه، اشترنامه و مظهرالعجایب. از میان این مثنوی‌های عرفانی بهترین و شیواترین آنها که به نام تاج مثنوی‌های او به شمار می‌آید منطق الطیر است که موضوع آن بحث پرندگان از یک پرنده‌ی داستانی به نام سیمرغ است که منظور از پرندگان سالکان راه حق و مراد از سیمرغ وجود حق است که عطار در این منظومه با نیروی تخیل خود و به کار بردن رمزهای عرفانی به زیباترین وجه سخن می‌گوید که این منظومه یکی از شاهکارهای زبان فارسی است و منظومه مظهر العجایب و لسان الغیب است که برخی از ادبا آنها را به عطار نسبت داده‌اند و برخی دیگر معتقدند که این دو کتاب منسوب به عطار نیست.

آثار منثور عطار:
یکی از معروف‌ترین اثر منثور عطار تذکرة‌الاولیاست که در این کتاب عطار به معرفی 96 تن از اولیا و مشایخ و عرفای صوفیه پرداخته است.

داستان کوتاه

لک لک بوک
لک لک بوک