ایوب بودن گلشیری

مصاحبه

چرا از میان آثار داستان‌نویسان معاصر، سراغ هوشنگ گلشیری رفتید؟ اینجا سلیقه و ذوق بی‌تأثیر نیست. برای شخص من، همان‌طور که در شعر، فروغ تافته جدا بافته‌ای است، در رمان معاصر هم گلشیری این‌گونه است. از سوی دیگر، نثر معاصر اساساً مدیون چند نویسنده است که یکی از برجسته‌ترین آن‌ها حتماً هوشنگ گلشیری است. دلیل شما برای
جزئیات

«وصیت‌ها» منتشر شد

اخبار

«وصیت‌ها» جدیدترین اثر مارگارت اتوود و دنباله کتاب «سرگذشت ندیمه» به فارسی منتشر شد.
جزئیات

قرار تصویری اول لک‌لک‌بوک با کتاب‌خوان‌ها

پرونده

تیم لک‌لک بوک در تاریخ دهم آذرماه، مصاحبه‌ای با دوستداران کتاب در کتاب‌فروشی «اسم» انجام داد. در این ویدئو می‌توانید گزیده‌ای از این گفت‌وگوها را ببینید. با تشکر از کتاب‌فروشی اسم و تمامی دوستانی که در این قرار ما را همراهی کردند. به امید دیدار شما در قرارهای آینده.
جزئیات

نامه بهرام بیضایی به اکبر رادی پس از مرگش

پرونده

پنج دی سالروز تولد بهرام بیضایی کارگردان و نمایشنامه‌نویس برجسته‌ی ایرانی است. همچنین این روز یادآور سالمرگ اکبر رادی، نمایشنامه‌نویس بزرگی است که به عنوان «چخوف» ایرانی شناخته می‌شود.
جزئیات

سال بلوا

کتاب

کتاب سال بلوا دومین رمان عباس معروفی، نویسنده‌ی محبوب ایرانی، بعد از رمان سمفونی مردگان است. نویسنده در این کتاب شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نابسامان را در هر جامعه‌ی بدون ثبات و رشد نیافته و شخصیت‌های متفاوت که مدام به دنبال قدرت‌اند را به تصویر می‌کشد.
جزئیات

سفارش کتاب

لیست کتاب مورد نیاز خود را به لک‌لک بوک بسپارید و در محل موردنظر تحویل بگیرید. برای سفارش کتاب، کتاب‌های مورد نظر را با جستجو در سایت به فهرست درخواستی بیفزایید، یا کتاب‌های درخواستی را به صورت تایپی به لیست اضافه کنید. دقت کنید که برای کتاب‌های ترجمه شده، ناشر یا مترجم مورد نظرتان را حتما قید کنید.
جزئیات

سال نو مبارک

لک‌لک بوک سال نو را تبریک میگوید

تیم لک‌لک بوک، فیلم حاضر را به دو منظور تهیه کرده، اول تبریک سال نو و آرزوی سلامتی و شادی برای شما، دوم پاسخ دادن به سه سوالی که ممکن است برای شما جالب باشند:
سوال اول: ایده‌ی لک‌لک بوک از کجا آمد؟
سوال دوم: چرا این اسم برایش انتخاب شد؟
سوال سوم: با همراهی لک‌لک بوک به کجا می‌رسید؟

لک‌لک بوک

ویکی‌پدیا دانشنامه‌ای همگانی شد، چون به جای تکیه به «افراد خاص» از «عموم مردم» خواست اطلاعاتشان را به اشتراک بگذارند، یکدیگر را ویرایش کنند و به کامل شدن هم کمک کنند تا سود همگانی حاصل شود. بر این اساس ما نیز در تلاشیم تا در زمینه‌ی کتاب رسانه‌ای متخصص باشیم و برای رسیدن به این مهم، نیاز به خِرد جمعی شما کتاب‌دوست‌ها داریم. باور ما بر این است که «همه چیز را همگان دانند»، پس بستری فراهم کرده‌ایم تا همه بتوانند در مورد کتاب‌هایی که می‌خوانند بنویسند. بعد از مدتی لک‌لک بوک رسانه‌ی مرجعی خواهد بود که فارسی‌زبان‌های دنیا و ایرانیان با هر زبان و قومیت، به اطلاعات کتاب‌های مورد نیازشان دسترسی دارند و می‌توانند بهترین‌ها را انتخاب کنند. با این کار حلقه‌ی گمشده‌ی فرهنگ ما که «ضعف در کار تیمی» است، در جایگاه خودش قرار می‌گیرد و روزهای بهتر دور از ذهن نخواهند بود. همراه ما باشید تا در کنار هم برای این مهم تلاش کنیم.

ویژه‌نامه‌ی نوروزی لک‌لک بوک

مجموعه‌ی لک‌لک بوک اولین ویژه‌نامه‌ی نوروزی آنلاین خود را با مطالبی خواندنی تقدیم می‌کند:
ابتدا «سخن سردبیر» با حال و هوای این روزها را می‌خوانیم،
در بخش «گپ و گفت لک‌لک بوک با اهل قلم»، نسل جوان نویسندگان و مترجمان پرکارِ این روزها به ۶ سوال ما پاسخ داده‌اند؛
«آرزوی عجیب سال نو»ی نیل گیمن نویسنده آمریکایی بخش دیگر مجله است؛
«آموزش داستان با نمودار» مقاله‌ی جالبی است که مراحل نوشتن داستان را به خوبی به شما یاد می‌دهد؛
در بخش «جرقه‌های کوچک، کتاب‌های بزرگ» به دنیای نویسنده‌ها رفته‌ایم تا ببینیم چطور شروع به نوشتن شاهکارهای خود کرده‌اند؛
در آموزش دیگری می‌آموزیم که «چطور با استفاده از یک عکس داستان بنویسیم» و بعد از آن نمونه «عکس‌نوشته» جالبی از مصطفی مستور برایتان گذاشته‌ایم که با این سبک کار بیشتر آشنا شوید.
در «۸ ژانر، ۸ کتاب»، معروف‌ترین کتاب نه ژانر اصلی ادبیات و دلایل معروفیتش را برایتان در قالب یک اینفوگرافیک جذاب آورده‌ایم؛
در مصاحبه‌ی ترجمه‌شده‌ی فردریک بکمن، نویسنده‌ی مردی به نام اوه از «تجربه دونفره‌ی نویسنده و خواننده» برایتان می‌گوید؛
و در بخش سرگرمی هم یک «جدول ادبی» برایتان آماده کرده‌ایم.

امیدواریم از مطالب این مجله لذت ببرید و اگر آن را دوست داشتید، به دوستانتان معرفی کنید.

شرکت در چالش
#کتاب_ناتمام لک‌لک بوک
با جوایز ارزنده

کتاب ها

لک لک بوک

کتاب های صوتی

لیست


کتاب های الکترونیکی

لیست

اخبار لک‌لک

لک لک بوک

مجله لک‌لک

لک لک بوک

مصاحبه

لیست

گفت‌وگو با سجاد افشاریان از تئاتر تا سینما

گفت‌وگو با سجاد افشاریان درباره‌ی تئاتر و نویسندگی


متن مصاحبه


تئاتر درآمد و شهرت کمتری دارد. شما چرا تئاتر را انتخاب کردید؟

راستش دغدغه من بازیگری صرف نبود. از روزی که شروع کردم به عنوان نویسنده و کارگردان هم فعالیت داشتم؛ حتی زمانی که فیلم کوتاه می‌ساختم در ۱۸ سالگی مجموعه‌ای ۱۸ قسمتی را برای تلویزیون شیراز ساختم. من متولد ۶۴ هستم، در ۲۲ سالگی جزو نویسندگان مجموعه «شمس العماره» سامان مقدم بودم. آنجا برای نویسندگی پولی به من دادند که دوبرابر کل تئاترهایی بود که در زندگی‌ام کار کرده بودم. برای همین مدت طولانی چیزی ننوشتم چون نمی‌خواستم طعم این شکل پول درآوردن روی کارم تأثیر بگذارد. دغدغه‌ام تئاتر بود چون هنر بی واسطه‌ای است. کشف و شهود این مدیوم را دوست دارم.
اگر در این زمینه کار موفقی دارم به این خاطر است که قبل از نوشتن متن به سؤالات بسیاری برای خودم پاسخ می‌دهم؛ اینکه مثلاً چرا می‌خواهم آن را اجرا کنم یا در چه سالی می‌خواهم آن را روی صحنه ببرم و اصلاً نیاز اجرای آن چیست. این باعث می‌شود اول از هر چیزی نگاهی جامعه شناختی به زمان حال خودم داشته باشم؛ ضمن آنکه در تصویر معادلاتی وجود دارد که اگر به آنها تن دهید همه چیزتان در تئاتر از دست می‌رود. من فیلم‌های زیادی را بازی نکردم چون مناسبات انتخاب نقش آنها را دوست نداشتم؛ اینکه همه کارها را انجام می‌دادند و بعد برای یکسری نقش ارزان قیمت دنبال بازیگران تئاتر می‌گشتند؛ حتی ۵، ۴ پروژه سینمایی را رد کردم.

خب، در این فرصت منتظر چه بودید؟

من صبر می‌کنم تا هامون خودم را بازی کنم.

ولی شما که با کار طنز وارد شدید؟

اتفاقاً من با کار جدی شروع کردم. فیلمی بازی کردم به نام «حبیب آقا» ساخته محمد حمزه‌ای که به خاطر آن در جشنواره شهر کاندیدای نقش اول شدم که با تقدیر از من شهاب حسینی جایزه را گرفت؛ نقشی کاملاً جدی در فیلمی تلخ.

یعنی حتی حاضر هستید حذف شوید اما خودتان را اینگونه نشان دهید؟

حذف نمی‌شوم. مردم را با یک استندآپ متفاوت مواجه می‌کنم. ریسک این را می‌پذیرم.

شما بعد از کلی زحمت، حالا فرصتی پیدا کرده‌اید که به آنچه می‌خواستید برسید؛ در خندوانه در حالی که کسی از شما انتظار نداشت به این خوبی بالا آمدید و حالا درست در همین لحظه می‌خواهید قالب‌شکنی کنید.

من این را دوست دارم و حالم را خوب می‌کند که از هر فرصتی که به دست می‌آید به نفع فرهنگ استفاده کنم. با اجرای اول دوست داشتم ثابت کنم که قدرت این را دارم که خوب بخندانم و با اعتماد رامبد جان دل جزو این ۱۶ نفر قرار گرفته‌ام و با اجرای دوم دوست داشتم تماشاگر همزمان که می‌خندد به آنچه می‌بیند یا می‌شنود، فکر کند.
قرار نیست قالب خودم را بشکنم. اجرای مرا دیده‌اید. من برای آنکه مخاطب به اجرای من بخندد به هیچ‌وجه کارهای غیر معقول نمی‌کنم. من در این شوخی‌هایم جدی بودن خودم را هم دارم؛ مثلاً از دریاچه پریشان، نمک، هامون و ارومیه نام می‌برم یا وقتی می‌خواهم دعا کنم به مسوولان مملکتی اشاره می‌کنم که به فرهنگ توجه کنند. همه ما در این سال‌ها صاحب جهان‌بینی‌های شخصی‌مان می‌شویم.

خندوانه را کجای زندگی خود می‌بینید؟

قبل از آنکه استندآپ کمدی این برنامه به زندگی من وارد شود، برنامه خندوانه از همان نطفه شکل‌گیری‌اش وارد زندگی من شد. درست از فصل اول و زمانی‌که طرح کامل آن توسط رامبد جوان عزیز ریخته شد. مدل من این‌طوری است یا کاری را قبول نمی‌کنم یا وقتی قبول کردم آن را با تمام ایمان و اعتقادم انجام می‌دهم. قطعاً هم کار سختی است؛ مثلاً اگر ۲۰۰ قسمت برنامه داریم در طی این چند ماه استندبای پروژه هستیم. گاهی اوقات بوده که ساعت پنج ضبط شروع می‌شود اما تازه همان لحظه می‌فهمیم چه کسی مهمان برنامه است. من باید به سرعت معرفی مهمان را بنویسم و طراحی سؤال که تا حدودی مسیر گفت‌وگو را جهت‌دهی می‌کند.

برای جناب‌خان هم چیزی می‌نویسید؟

نه. محمد بحرانی و تیمش ایده پردازهای بسیار درجه یک و مستقلی هستند.

مهمان‌ها از قبل می‌دانند قرار است چه سوالاتی از آنها پرسیده شود؟

نه، اصلاً. بخشی از سؤالات ما که عمومی است؛ مثل اینکه وقتی شما حال‌تان بد است چه کار می‌کنید؟ ا ما بخشی از سوال‌ها مربوط به خود آن شخص است و بستگی به او دارد. ببینید مردم ما در عرصه‌های مختلف یکسری قهرمان دارند.
وقتی از قهرمان آن‌ها مثلاً سؤال می‌کنم وقتی حالت بد است چه کار می‌کنی و او مثلاً جواب می‌دهد فلان موسیقی را گوش می‌کنم، مخاطب با خودش می‌گوید چه جالب! من هم این کار را امتحان کنم. این‌ها بخش عمومی سؤالات است.
در بخش دیگر همه‌چیز بستگی به خود مهمان دارد؛ مثلاً مهمانی داشتیم که ۱۴ دقیقه بیشتر از او پخش نداشتیم. رامبد حتی به شوخی به او گفت اگر چیز بامزه‌ای تعریف نکنی با کمربند سیاهت می‌کنم اما باز هم آن‌طور که باید نشد. یک وقتی مهمان برنامه شخصی مثل یونس شکرخواه است؛ انگار تدوین کرده‌ای و او را به برنامه آورده‌ای چون خودش درست و کاربردی صحبت می‌کند.

وقتی روی صحنه استندآپ می‌کردید به نظر می‌رسید یک کمدین عالی هستید.

این بازیگری است. این روزها موسسه‌ای فرهنگی به اسم «آپ ارت مان» را همراه پگاه آهنگرانی دارم که در آنجا پنل‌های مختلفی را در زمینه تجسمی، سینما، ادبیات، گرافیک، تئاتر و موسیقی برگزار می‌کنیم.

این‌ها دغدغه‌های شماست یا دوست دارید هر کاری را تجربه کنید؟

تجربه نیست، کاملاً دغدغه‌ام است؛ ضمن آنکه به نظرم همه این کارها به هم ربط دارند. وقتی من بازیگری‌ام را کامل کنم و وقتی در مقام کارگردان می‌ایستم دیگر نیازی نیست که برای کارم بازیگردان بیاورم چون می‌توانم آن بازیگر را هدایت کنم. در نوجوانی سر نمایشی بودم که کارگردانش چند بار تکرار کرد چرا این صحنه درنمی‌آید؟ من با خودم عهد کردم که اگر روزی کارگردانی کردم این جمله را به کار نبرم. به بازیگرم راهکار بدهم تا آن لحظه دربیاید. وقتی می‌روم سمت تجسمی و نقاشی را دنبال می‌کنم قطعاً آن شاعرانگی نقاشی‌ها در خلق صحنه‌ها به من کمک می‌کند. وقتی چهار سال است مدیر یک گروه موسیقی هستم به دریافت‌های دیگری در استفاده از موسیقی می‌رسم.سجاد افشاریان

به نظر می‌آید سر خودتان را خیلی شلوغ کرده‌اید؟

شاید این‌طور باشد. من متولد ۶۴ هستم اما احساس می‌کنم خیلی کارهای نکرده دارم و برای انجام‌شان همیشه عجله دارم.

رویای شما دقیقاً در کدام شاخه‌ای که الان فعالیت می‌کنید، تعریف می‌شود؟

رویاهای بزرگی در سر دارم که پایانی برای‌شان نمی‌بینم حتی نوبل و اسکار هم انتهای کار من نیست.

مثلاً فکر نمی‌کنید که اصغر فرهادی شوید و دومین اسکار را بگیرید؟

اصلاً اینطور نیست. هرچند درصدد هستم در سال‌های آتی فیلم بسازم و برای خودم فیلمنامه بنویسم.

تک‌فرزند هستید؟

نه. یک خواهر بزرگ‌تر و یک برادر کوچک‌تر هم دارم. عکسی که از عروسی مادرم و پدرم داریم در زمان جنگ است. مادر و پدرم در دوران جنگ در مهاباد معلم بودند. برای دل خودشان و براساس اعتقاداتشان زندگی کردند و به ما هم همین آزادگی را یاد دادند؛ به همین خاطر برای من بسیاربسیار قابل احترام هستند و همیشه سعی می‌کنم قدردان‌شان باشم و بر دستان‌شان به مهر بوسه زنم.

پس یعنی خانواده زیاد با کار شما موافق نبودن؟

نه.

نخواستید برای آنکه دل‌شان را به دست بیاورید یک کار مورد علاقه‌شان را بازی کنید؟

وقتی می‌گویم آدم تلخی هستم باور کنید. ۱۴ سال است که کار تئاتر می‌کنم اما یک‌بار پدر و مادرم پای‌شان را در آن سالن‌ها نگذاشته‌اند؛ چه در شیراز و چه در تهران. هروقت والدین بچه‌های دیگر برای تماشای کار می‌آمدند کار را به آنها تقدیم می‌کردم چون حس خوبی می‌گرفتم؛ انگار والدین خودم هستند. آن‌ها علاقه‌ای نداشتند و من هم اصراری نداشتم.

وقتی روی صحنه استندآپ می‌کردید به نظر می‌رسید یک کمدین عالی هستید.

این بازیگری است. این روزها موسسه‌ای فرهنگی به اسم «آپ ارت مان» را همراه پگاه آهنگرانی دارم که در آنجا پنل‌های مختلفی را در زمینه تجسمی، سینما، ادبیات، گرافیک، تئاتر و موسیقی برگزار می‌کنیم.

این‌ها دغدغه‌های شماست یا دوست دارید هر کاری را تجربه کنید؟

تجربه نیست، کاملاً دغدغه‌ام است؛ ضمن آنکه به نظرم همه این کارها به هم ربط دارند. وقتی من بازیگری‌ام را کامل کنم و وقتی در مقام کارگردان می‌ایستم دیگر نیازی نیست که برای کارم بازیگردان بیاورم چون می‌توانم آن بازیگر را هدایت کنم. در نوجوانی سر نمایشی بودم که کارگردانش چند بار تکرار کرد چرا این صحنه درنمی‌آید؟

من با خودم عهد کردم که اگر روزی کارگردانی کردم این جمله را به کار نبرم. به بازیگرم راهکار بدهم تا آن لحظه دربیاید. وقتی می‌روم سمت تجسمی و نقاشی را دنبال می‌کنم قطعاً آن شاعرانگی نقاشی‌ها در خلق صحنه‌ها به من کمک می‌کند. وقتی چهار سال است مدیر یک گروه موسیقی هستم به دریافت‌های دیگری در استفاده از موسیقی می‌رسم.

برای اجرای تئاترها به تهران می‌آمدید و چه می‌کردید؟

تئاتر که کار می‌کردیم باید جای خوبی می‌رفتم اما در شیراز جایی نبود. آنجا کار می‌ساختم و در فستیوال‌های مختلف دانشجویی در تهران اجرا می‌کردم. آن سال‌ها با اعتماد به نفس به آرتیست‌هایی که دوست داشتم زنگ می‌زدم که بیایند کارم را ببینند؛ حتی یک‌بار به رضا کیانیان زنگ زدم که کاری در جشنواره دانشجویی دارم و او هم آمد و بعد از تماشای کار با ما صحبت هم کرد یا زنگ می‌زدم به حسن معجونی. یادم هست در یکی از اختتامیه‌ها مجری امیر جعفری بود.
آن موقع در بخش‌های مختلفی چون خیابانی، نمایشنامه‌خوانی، صحنه و... کار داشتم که همه آنها کاندیدا شدند و برای همه‌شان جایزه گرفتم. در آن جشنواره اصغر فرهادی، حسن معجونی و پانته‌آ بهرام آمده بودند تا جوایز را بدهند. دستیار حسن معجونی دوست من بود. به من گفت بیا سر تمرین کارمان. من اتفاقی رفتم آنجا و از قضا یکی از بازیگران کار حسن معجونی انصراف داده بود. خواهش کردم که من به جایش متن را بخوانم. «رویای شب تابستان» اثر شکسپیر بود.
نقش را خواندم و حسن معجونی خیلی خوشش آمد. از من پرسید: «کجایی؟» گفتم: «خانواده‌ام شیراز هستند و دانشگاهم بوشهر است.» گفت: «پس هیچی…» اما من گفتم که می‌آیم. هفته‌ای دوبار به مدت یک سال برای تمرین‌ها به تهران می‌آمدم و از آنجا می‌رفتم بوشهر برای دانشگاه و از آنجا شیراز. این مثلث را یک سال رفتم و آمدم.

شب‌ها کجا می‌خوابیدید؟

جاهای مختلف. بیشتر خونه مامان گلی؛ مادر یکی از دوست‌هایم که برایم مثل مادر بود. خیلی شب‌ها اصلاً نمی‌دانستم کجا باید بخوابم اما دوستانم بسیاری اوقات لطف داشتند و به خانه آنها می‌رفتم. گاهی هم یواشکی با بعضی از دوستان دانشجو به خوابگاه‌شان می‌رفتم؛ حتی مدتی از بس در اتوبوس نشسته بودم از عصا استفاده می‌کردم. رسیدن به این مرحله برای من مسیر راحتی نبود.


مقالات

لیست

چرا شاهرخ مسکوب مهم است؟

شاهرخ مسکوب، نویسنده و شاهنامه‌پژوهی که مرگ را «تنهایی بدونِ احساس تنهایی» می‌دانست، در ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون دور از وطنی که همیشه تمنایش را داشت، مرگ را پذیرا شد. مسکوب با آن که جوانی خود را تنیده در سیاست، زیست، به یک‌باره از آن دل برید و در پناه ادبیات اندیشید، نوشت و زیست. مهم‌ترین دغدغه‌ی او مرگ‌اندیشی بود و چگونه به‌زیستن و آثارش همان‌گونه که در ارمغان مور، راز نامیرایی فردوسی را در سخن دانسته بود، رمز ماندگاری او شدند.

زندگی:
شاهرخ مِسکوب در ۲۰ دی ۱۳۰۲ در بابل به دنیا آمد و تا پایان دوران دبیرستان را در اصفهان گذراند. آن‌گونه که از خاطراتش برمی‌آید و یادمانده‌های دوست دیرینه‌اش کامشاد در «حدیث نفس»، از همان ابتدا دغدغه‌ی ادبیات داشت و «تاریخ بیهقی» و «شاهنامه» و دیگر آثار کلاسیک و مهم را می‌خواند. تحصیل و دانشگاه او را به تهران آورد و در سال‌های بیست زندگی‌اش در دامان حزب توده انداخت. آن‌گونه که در خاطراتش می‌گوید پیوندش با حزب توده را دغدغه‌های عدالت‌خواهی و بشردوستی موجب شده است. در همین سال‌ها بود که با بسیاری از اهالی فرهنگ و ادب و سیاست که دل‌بسته‌ی حزب توده بودند به رسم آن روزگار و ازجمله «مرتضی کیوان» آشنا شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد در خیابان بازداشت شد و سر از زندان درآورد.
همان دغدغه‌هایی که او را به حزب پیوسته در خلوت زندان و پس از حمله خشونت‌بار شوروی به مجارستان، جدایی او از توده‌ای‌ها را رقم می‌زند. پس از آزادی از زندان، سیاست را بدان معنا به اهلش وانهاد و خود به سراغ ادبیات و ترجمه رفت. دل کندن مسکوب از حزب توده و ایدئولوژی‌اش، راهی پیش پای او گشود که تا پایان عمر دیگر مروج و مبلغ هیچ ایدئولوژی و حزبی نباشد.
نخستین ترجمه‌ی او، رمان مهم جان اشتاین‌بک، «خوشه‌های خشم» با همکاری عبدالرحیم احمدی توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شد. پس از آن به نمایش‌نامه‌های یونانی روی آورد و نخست «آنتیگن» از سوفوکلس را ترجمه کرد. «ادیپ شهریار»، از مهم‌ترین نمایش‌نامه‌های یونان، انتخاب بعدی او بود. نمایش‌نامه‌ی سوم، «ادیپ در کلنوس» در سال ۱۳۴۶ منتشر شد که این سه بعدها در کتاب «افسانه‌های تبای» جمع شدند.
پیش از انقلاب پژوهش در «شاهنامه» را آغاز کرد؛ اما پس از انقلاب، با عدم امکان انتشار اندیشه‌ها و آثارش مواجه شد. مقالات تندی که در روزنامه‌ی «آیندگان» نوشت، عرصه را بر او تنگ کرد. بیکار شده بود و بی‌مفر. به پاریس مهاجرت کرد. آنجا در انستیتوی مطالعات اسلامی پاریس که سرپرستی مؤسسه به «داریوش شایگان» واگذار شده بود، به دستیاری مشغول شد. روایت مسکوب از رفتن به پاریس، نشان‌دهنده‌ی غم غربتی است که همواره با او ماند: «دیروز به پاریس آمدیم. در برگ درخواست تمدید گذرنامه نوشتم که برای گردش و معالجه می‌روم. چه گردشی، چه معالجه‌ای. در حقیقت نمی‌دانم چرا آمدم... به هر حال آمدم ولی تمام هوش و حواسم آن‌جاست. حالا ایران را بیش‌تر از همیشه می‌خواهم.» او که عمیقاً دل در گرو ایران داشت و آرزومند زیستن در وطن بود، تا پایان عمر در سختی و غربت زیست و مرگش نیز نه آن‌گونه که دوست می‌داشت در وطن، که در غربت سررسید. پیکر شاهرخ مسکوب در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده‌است.
«ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایرانِ کوه‌های بلند، بیابان‌های سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ‌ای بی‌وفای ناکسِ دور! با این بی‌دادِ تبه‌کاران وای به حال آیندگان.»

ویژگی آثار:
- از زندگی و آثار مسکوب آشکارا می‌توان دید که تا چه مایه دلبسته‌ی «فردوسی» بوده. مهم‌ترین آثار او در زمینه‌ی شاهنامه‌پژوهی است.
- علاقه‌ی مسکوب به تراژدی ریشه در مرگ‌اندیشی او دارد. مواجهه‌ی ناگزیر با مرگ که به نوعی وجه مشترک تراژدی‌های شاهنامه و نیز تراژدی‌های یونانی است که ترجمه‌شان کرد.
- در کتاب «مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار» مسکوب خلاف‌ آمد جریان غالب شاهنامه‌پژوهی که میل به حاشیه‌نویسی و بحث‌های لغوی داشت، درک و فهم خود از تراژدی «رستم و اسفندیار» را قلم زد. در این اثر به چرایی درگرفتن جنگ میان رستم و اسفندیار و رفتارها و انگیزه‌های دو پهلوان شاهنامه و نقش تقدیر در این میان می‌پردازد.
- مسکوب پیشگام ژانر «جستارنویسی» در ایران شد.
- برای مسکوب که از فضای فعالیت چریکی و مسلحانه‌ی سیاسی زمانه‌ی خود دل‌بریده و به ادبیات روی آورده بود، سیاوش و مسئله‌ی شهادت امری فراتر از مطالعه‌ای ادبی و پژوهانه بود که نتیجه‌اش شد کتاب «سوگ سیاوش».
- آخرین اثر شاهنامه‌پژوهی او «ارمغان مور» بود که در آن از زمینه‌های ادبیات، تاریخ، اسطوره، زبان و دین برای خوانش شاهنامه بهره گرفته است. «ارمغان مور» تصویری فشرده و دقیق از تمام شاهنامه به خواننده داده و اهمیت سویه‌های تاریخی، حماسی و پهلوانی آن را برجسته می‌کند.
- مرتضی کیوان برای شاهرخ مسکوب و بسیاری دیگر از اهالی فرهنگ و سیاست دهه‌های سی و چهل حسرت رفیق یکدل از‌دست‌رفته‌ای است و مسکوب از میان این همه به نوعی در ادای دین، کتابی به نام او «کتاب مرتضی کیوان» منتشر کرده که شامل خاطرات تنی چند از نزدیک‌ترین دوستان کیوان است.
- «کارنامه‌ی ناتمام» یا «درباره‌ی سیاست و فرهنگ» مجموعه گفت‌وگوهای علی بنوعزیزی با شاهرخ مسکوب برای اولین‌بار در سال ۱۳۷۳ در فرانسه و چند سال بعد در ایران منتشر شد. این گفت‌وگوها در سال ۱۳۶۶ حول موضوعات متعددی انجام شده است و به رخدادهای تاریخی و تأثیر آنها بر زندگی مسکوب می‌پردازد.
- آثار دیگری از مسکوب در دست است از جمله «در کوی دوست» اثری شاعرانه در شعر حافظ و «ملیت و زبان: نقش دیوان، دین و عرفان در نثر فارسی»، «درباره‌ی جهاد و شهادت» (با نام مستعار کسری احمدی)، «خواب و خاموشی» و «سفر در خواب».
- مسکوب خاطره‌نویس قهاری است. به گفته‌ی کامشاد، مسکوب همیشه دفترچه‌ی یادداشتی با خود داشت. خاطرات او با عنوان «روزها در راه» منتشر شده است و پس از مرگ او، کتابی که همواره دوست داشت، منتشر کند، «سوگ مادر» و «در سوگ و عشق یاران» که یادنامه‌های مسکوب از دوستان هنرمندش است، به همت کامشاد چاپ شد.
- همچنین مجموعه‌گفتارهای مسکوب درباره‌ی «شاهنامه» یکی از بهترین منابع موجود در شناخت و تحلیل این اثر بزرگ به حساب می‌آیند.

توصیفی که «داریوش شایگان» از او به دست می‌دهد، به اندازه‌ی کافی گویای تصویر شاهرخ مسکوب در ادبیات معاصر ایران است: «او آدﻣﯽ ﺑﺴﯿﺎر اﺧﻼﻗﯽ ﺑﻮد. ﻓﻮق‌اﻟﻌﺎده ﺻﺮاﺣﺖ ﻟﻬﺠﻪ داﺷﺖ ﺑﯽ‌آﻧ ﮑﻪ ﺧﺸﻦ و ﭘﺮﺧﺎﺷﮕﺮ ﺑﺎﺷﺪ؛ اﻧﻌﻄﺎف‌ﻧﺎﭘﺬﯾﺮ ﺑﻮد وﻟﯽ ﻣﺘﻌﺼﺐ ﻧﻪ؛ ﺑﺎﺷﻬﺎﻣﺖ ﺑﻮد وﻟﯽ ﺑﯽ‌ﮔﺪار ﺑﻪ آب ﻧﻤﯽ‌زد.» مسکوب در نوشته‌هایش نیز همین است. از او مقالات، جستارها و خاطرات بسیاری بر جای مانده است که نمود منصفانه‌ای از جامعه‌ی عصر خویش و آدم‌های روزگارش است.

منابع:
روشنفکر مرگ‌اندیش، مریم گنجی، سازندگی، 1398
خر غریبی بود شاهرخ مسکوب، رضا شکراللهی، خوابگرد، 1397

داستان کوتاه

لک لک بوک
لک لک بوک