فیلتر مصاحبه

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مصاحبه

آدم‌های درگیر در مربع عاشقانه

گفت‌وگو با نغمه ثمینی 1395

مدت زمان مطالعه : 7 دقیقه

ادبیات

نغمه ثمینی را می‌توان یکی از بهترین نمایش نامه نویسان زن ایرانی دانست که البته تجربیاتش در این سال‌ها تنها در تئاتر خلاصه نشده است. این روزها سریال شهرزاد با متنی از او و حسن فتحی در شبکه نمایش خانگی مخاطبان خود را جذب کرده است. سریال «شهرزاد» در روزهای آخر فصل اولش است و ثمینی برای نگارش فصل دوم سریال آماده می‌شود. با او درباره لزوم قصه گویی و چگونگی نگارش سریال شهرزاد گفت وگو شده است.

مصاحبه

آدم‌های درگیر در مربع عاشقانه خانم ثمینی اگر موافق باشید بحث را از همکاری مشترک شما و آقای فتحی آغاز کنیم و نگارش فیلم‌نامه‌ای که به نظر بسیاری یکی از نقاط قوت سریال «شهرزاد» است. با توجه به آشنایی دیرینه شما با حسن فتحی و طبعاً سلیقه مشترکتان زمینه‌ساز ایجاد این همکاری شد، روایت قصه‌ای با محوریت وجود یک زن چطور شکل گرفت؟

پیش از پاسخ به سؤال شما باید بگویم من و آقای فتحی از حدود ۱۰-۱۲ سال پیش طرح نگارش چند فیلم‌نامه را به طور مشترک داشتیم که به نتیجه نرسید. تا اینکه در تابستان سه سال پیش، آقای فتحی با من تماس گرفتند و درباره قصه‌ای صحبت کردند که در دوران ۲۸ مرداد می‌گذرد و یک طرح کلی از آن داستان برای من ارسال کردند. من طرح را خواندم و داستان را دوست داشتم. البته قصه تا حدی از من دور بود، این قصه چند فضای کلی داشت که من با برخی از آنها ارتباط برقرار نکردم؛ مثلاً فضای گانگستری از من دور بود، فضای سیاسی برای من بی‌نهایت جذاب بود و البته فضای عاشقانه خیلی به من نزدیک بود و دوست داشتم نگارش فیلم‌نامه را آغاز کنم؛ بنابراین به این دعوت پاسخ مثبت دادم و شروع به نوشتن کردم و هرچه جلوتر رفت متوجه شدم طرح همان چیزی است که من دوست دارم بنویسم. بعد به مرحله‌ای رسیدم که اولین قسمت را نوشتم. حس آن لحظه را درست به خاطر دارم و با خودم گفتم چقدر خوش گذشت و انگار فیلم‌نامه‌ای نوشتم که زندگی‌اش کردم یا به نوعی سال‌ها با آن همراه بودم و این برای یک نویسنده نشانه خوبی است. با وجود این واقعاً من تصور این استقبال زیاد از سریال را نداشتم.

شما تجربه نگارش گروهی را دارید. «شهرزاد» چطور نوشته شد، آیا اساساً از نگارش فیلم‌نامه‌های گروهی استقبال می‌کنید؟

فکر می‌کنم شکل‌های مختلفی برای کار گروهی وجود دارد؛ مثلاً فرض کنید در فیلم «خون بازی» بیشتر خانم بنی اعتماد می‌نوشتند و ما در تمام جلسات مشاوره و ایده می‌دادیم و خانم بنی اعتماد انتخاب می‌کردند و با ذهن خودشان می‌نوشتند. یک مدل دیگر این است که دو نفر با هم می‌نویسند که من این شکل را هم تجربه کردم. درباره تجربه نگارش «شهرزاد» به وسیله من و آقای فتحی، شیوه کار به این شکل بود که آقای فتحی طرح اولیه را داشت و طی صحبت‌های بسیاری که با هم داشتیم، به خلاصه سکانس‌ها رسیدیم و آقای فتحی مجموعه‌ای از خلاصه سکانس‌ها فراهم کرد و به من سپرد و من در طول نوشتن طبعاً براساس اتفاقاتی که می‌افتاد یا صحبت‌هایی که با هم داشتیم، برخی صحنه‌ها را جابه‌جا می‌کردم. در نهایت نگارش فیلم‌نامه را تمام کردم و به آقای فتحی سپردم و باز اگر لازم بود چیزی سر صحنه اضافه یا کم شود براساس ایده کارگردانی روی آن کار می‌کردند، اما چیزی که درباره «شهرزاد» برایم جالب بود این است که من و آقای فتحی یک نقطه خیلی مشترک داشتیم و آن این بود که هر دوی ما به شدت به داستان علاقه‌مند بودیم. خیلی وقت‌ها شده بود که با کارگردان‌هایی کار کردم که به داستان اعتقادی ندارند؛ درصورتی‌که من عاشق داستان هستم و هر پیشنهاد داستانی من، به نظر آنها گل‌درشت می‌آید و پیشنهادهای بدون داستان آنها به نظر من خالی و بی‌حس است، ولی آقای فتحی این طور نبود. همین الان برای فصل دوم وقتی پیشنهاد داستانی می‌دهم، آقای فتحی داستان را گسترش می‌دهد؛ بنابراین فکر می‌کنم این نقطه مشترک خیلی به ما کمک کرد و البته نگاه مشترک ما به موضوع ۲۸ مرداد بسیار مؤثر بود.
من یک فیلم‌نامه کامل نوشتم و دیالوگ‌ها طبعاً نوشته شده بود. آقای فتحی دیالوگ‌نویس خوبی است و با دست و دل بازی این بخش را به من سپرد. من دیالوگ‌ها را کامل نوشتم و آقای فتحی تا جای ممکن دیالوگ‌ها را تغییر نداد، ولی طبعاً براساس حس و حال صحنه چیزهایی را به متن اضافه کردند، اما آن قدر اضافه کردن‌ها خوب شده که گاهی فکر می‌کنم خودم نوشتم.

اگر اجازه بدهید درباره موضوع قصه گفتن کمی تأمل کنیم. نکته‌ای که چند سالی است بسیاری بر سر آن اختلاف نظر دارند؛ به این معنی که برخی معتقدند شاید زمان قصه گفتن سرآمده است، درصورتی‌که تجربه ساخت سریال «شهرزاد» نشان داد مردم ما هنوز از قصه گفتن لذت می‌برند و این یکی از نقاط قوت «شهرزاد» است.

همان طور که گفتم من خیلی به قصه معتقدم و اصلاً فکر نمی‌کنم قصه یک چیز ازمدافتاده است یا سنتی و بیهوده است که سر مخاطب کلاه می‌گذارد. در یک دوره متاسفانه یک نگاه غالب در میان برخی نویسندگان پیش آمد که به نظر آنها قصه گفتن کار مهمی نبود یا به بیان دیگر معتقد بودند قصه گفتن را همه بلدند. اگر بدون قصه پیش برویم چه اتفاقی می‌افتد؟ من فکر می‌کنم ضربه مهمی به فیلم‌نامه می‌زند. من فکر می‌کنم درنهایت مخاطب از داستان لذت می‌برد و درنهایت کار ما این است که به مخاطب لذت بدهیم؛ اما طبعاً لذت هوشمندانه. حالا باید از خودمان بپرسیم چگونه می‌توانیم داستانی روایت کنیم که سر مخاطب کلاه نگذارد و به مخاطب کلک نزند و اندیشه مخاطب را هم‌زمان به کار بگیرد. کجای قصه باید خالی باشد که مخاطب خودش آن را پر کند و برعکس کجا اتفاقاً باید پر باشد که مخاطب از آن لذت ببرد. به هر حال من فکر می‌کنم قصه برگ برنده نویسنده است و بی‌تردید مخاطبانش را خواهد داشت. حالا چگونگی روایت این قصه کمک می‌کند مخاطب بیشتری داشته باشید و بتوانید بیشتر با مخاطب ارتباط برقرار کنید. این چیزی است که از روز اول نمایشنامه‌نویسی تا به امروز به آن معتقد بودم و تجربه فیلم‌نامه بدون قصه درباره من به نتیجه نرسیده است.

برگردیم به نکته‌ای که شما در پرسش‌های قبل مطرح کردید. چرا ۲۸ مرداد برای شما جذاب است؟

برای اینکه فکر می‌کنم ۲۸ مرداد، یکی از نقاط عطف تاریخ معاصر ایران است. در حقیقت اگر از من بپرسند پنج برهه مهم در تاریخ معاصر ایران را نام ببر، قطعاً ۲۸ مرداد یکی از آن‌هاست و قبلاً هم این دغدغه مشترک من و آقای فتحی بود؛ چنان که مثلاً نمایش‌نامه «شکلک» که خیلی پیش از این نوشته شده، عملاً درباره واقعه ۲۸ مرداد صحبت می‌کند. ۲۸ مرداد برایم مهم بوده و هست و اگر در آینده هم بخواهم درباره مقطعی تاریخی حرف بزنم، حتماً ۲۸ مرداد یکی از آنها خواهد بود.

البته پرداختن به ۲۸ مرداد در روایت سریال «شهرزاد» خیلی کارکرد سیاسی ندارد، اما طبعاً برای شکل‌گیری درام فیلم بسیار مؤثر است.

دقیقاً. به دلایل متعدد ما نمی‌خواستیم وارد کارکرد سیاسی ۲۸ مرداد شویم و اگر قرار بود وارد اتفاقات سیاسی شویم ممکن بود سریال تبدیل به یک بیانیه سیاسی شود و به نظرم این کار نویسنده کتاب است نه فیلم‌نامه‌نویس، اما یک چیز را نمی‌توانیم درباره فیلم‌نامه فراموش کنیم و آن این است که نقطه شروع داستان‌های شخصی آدم‌های این فیلم، از یک واقعه تاریخی و سیاسی است و به نظر من فیلم‌نامه از این حرف می‌زند که این واقعه تاریخی و سیاسی در شکل کلان می‌آید و می‌رود، ولی بی‌تردید در زندگی افراد مؤثر است و اثر تراژدی و زهر خودش را در زندگی شخصی آدم‌ها می‌گذارد. درباره «شهرزاد» چیزی که مدام از خودم می‌پرسیدم این بود که قصه از کجا شروع شد؟ در واقع تراژدی شخصی آدم‌ها در این سریال از یک اتفاق سیاسی آغاز می‌شود.

برسیم به دیالوگ‌نویسی سریال، در این بخش هم به‌تنهایی دیالوگ‌ها را نوشتید یا حاصل همفکری شما و آقای فتحی بود؟

من یک فیلم‌نامه کامل نوشتم و دیالوگ‌ها طبعاً نوشته شده بود. آقای فتحی دیالوگ‌نویس خوبی است و با دست دل و بازی این بخش را به من سپرد. من دیالوگ‌ها را کامل نوشتم و آقای فتحی تا جای ممکن دیالوگ‌ها را تغییر نداد، ولی طبعاً براساس حس و حال صحنه چیزهایی را به متن اضافه کردند، اما آن قدر اضافه کردن‌ها خوب شده که گاهی فکر می‌کنم خودم نوشتم.

شخصیت‌پردازی در سریال «شهرزاد» یکی دیگر از نکات بحث‌برانگیز است. رنگ‌آمیزی شخصیت‌ها خصوصاً شخصیت بزرگ آقا و شهرزاد مثال‌زدنی است. ابتدا از شکل‌گیری شخصیت بزرگ آقا صحبت کنیم.

«بزرگ آقا» در طرح اصلی وجود داشت و آقای فتحی یک تصویر کلی از آن داشت و تصویر نزدیک به چیزی بود که می‌بینید؛ یعنی شخصیتی که درعین‌حال خشن است، آدم محتاطی هم هست. من این شخصیت را درک کردم و تمام سعی‌ام این بود که این شخصیت پاره‌پاره نشود. در این میان حلقه‌ای که شخصیت منفی و مثبت بزرگ آقا را به هم وصل می‌کند، پیدا شد و آن عشقی بود که درک‌شدنی است، اما چون شخصیت اول ما را به دردسر می‌اندازد، دوستش نداریم و متوجه می‌شویم که «بزرگ آقا»، «شهرزاد» را دوست دارد. در واقع این شخصیت ذره‌ذره ساخته شد. خاطرم هست اولین سکانس «بزرگ آقا» زمانی بود که «شهرزاد» به خانه «بزرگ آقا» می‌رود و او شهرزاد را نصیحت می‌کند که وظیفه زن این هست که به بچه و زندگی‌اش برسد. زمانی که این دیالوگ نوشته شد، احساس کردم این شخصیت پیدا شد. آدمی با ظاهر مدرن و باطن سنتی. عشقی که با آن درگیر است و درعین حال نمی‌تواند توجیهش کند. در مناسبات قدرت است و مجبور است چیزهایی را به دست بیاورد. دختری دارد که عاشقش هست، اما درعین‌حال روی دستش مانده است. برادرزاده‌ای دارد که دوستش دارد، اما درنهایت دوست داشت یک شکل دیگری بود و همه این‌ها برای من شخصیت «بزرگ آقا» را ساخت.

فیلم‌نامه نویسان خانم، معمولاً در آثارشان به شکل ویژه‌تری به شخصیت خانم‌ها می‌پردازند و به گمان من شخصیت «شهرزاد» هم به همین شیوه، به‌درستی پرداخت شده است. از ابتدا «شهرزاد» به همین شکلی بود که می‌بینیم؟

ما از اول می‌دانستیم شخصیت‌های اصلی ما «بزرگ آقا»، «شهرزاد»، «قباد» و «فرهاد» هستند. وقتی این آرایش را می‌چینید، می‌بینید «شهرزاد» در موقعیتی عجیب بین سه مرد است که هر سه آنها دوستش دارند. در واقع در یک مربع عاشقانه گرفتار شده است. دوست داشتم شخصیت زنی بسازم که قوی و محکم و متفکر است، اما درعین‌حال انسان است. وقتی برخی از نظرهای مردم را درباره سریال «شهرزاد» دنبال می‌کنم، می‌بینم گاهی از دست «شهرزاد» عصبانی هستند؛ مثلاً می‌گویند چرا با «قباد» خوب نیست و یا چرا هنوز به «فرهاد» فکر می‌کند؟ برای من مهم بود که از این شخصیت الگو ساخته نشود. من اعتقادی به اینکه در سینما و تلویزیون برای مردم الگو بسازیم ندارم. من چیز دیگری را به جای الگو پیشنهاد کردم و آن درک و شناخت از شخصیت بود. اینکه به درک و شناخت از زنی برسیم که می‌خواهد در سخت‌ترین شرایط معنی و مفهوم زندگی‌اش را حفظ کند. در این صورت، در رویارویی با چنین زنانی و البته خودمان می‌توانیم رفتار درست‌تری داشته باشیم. پیشنهاد من این بود که به شناخت از جنسی از زنان که جامعه همیشه یک جور آنها را پس زده یا از آنها ترسیده برسم و «شهرزاد» این طور ساخته شد. اصلاً انتخاب اینکه این شخصیت پزشکی بخواند اتفاق عجیب و غریبی نبود و در آن دوره تاریخی هم زنانی پزشکی می‌خواندند. اینکه این شخصیت کتاب می‌خواند، سلیقه‌ای در لباس پوشیدن، رفتار کردن و... دارد ممکن بود، اما نمونه‌هایش کم بود. بااین‌حال می‌بیینم که همین زن گوشه‌های پنهان انسانی خودش را هم دارد؛ مثلاً در قسمت ۱۷ به «قباد» می‌گوید درباره دو اتفاق می‌خواهم صحبت کنم. طبعاً یکی از آنها ماجرای آذر است، ولی وقتی اولی را می‌گوید و رفتار «قباد» را می‌بیند، دومی را نمی‌گوید و به نظر من این درست جایی است که شخصیت ساخته می‌شود، بودن در این موقعیت‌ها باعث می‌شود شخصیت از موقعیت الگو بیرون بیاید و به باورپذیری و شناخت برسد.

بازیگرهای این مجموعه تا چه حد انتظار شما را برآورده کردند؟

واقعیت این است از روزی که می‌نوشتم، آرزو می‌کردم خانم علیدوستی نقش «شهرزاد» را بازی کند؛ چراکه به نظر من شهرزاد دقیقاً همین شکلی است که می‌بینید. یک زیبایی خیلی ملایم، اما در کنارش یک جور قدرت و معصومیت کودکانه‌ای دارد که باورش می‌کنیم. ترانه علیدوستی یک انتخاب درخشان بود و من به رؤیایم رسیدم. برای «قباد» آقای حسینی یکی از خیال‌های من بود که محقق شد. «بزرگ آقا» بهتر از چیزی شد که در متن بود و آقای نصیریان چیزهایی در نقش پیدا کرد که من زمان نوشتن به آن فکر نمی‌کردم و البته بازیگران دیگری مثل آقای مصطفی زمانی یا پریناز ایزدیار و... . شخصیت‌های اصلی انتخاب‌های خوبی هستند و البته باقی بازیگران و خوشحالم که آقای فتحی سر انتخاب‌هایش ایستاد؛ چراکه سخت است این تعداد از بازیگران خوب را در یک زمان طولانی در اختیار داشته باشید و آقای فتحی حتی سر یک بازیگر کوتاه نیامد و تمام بازیگران ایده آلش را کنار هم داشت.

خانم ثمینی طبعاً تا پیش از این تصور روشنی از شبکه نمایش خانگی نداشتید، اما بعد از گذشت چند ماه از پخش «شهرزاد» در این مدیوم می‌توانید ارزیابی‌ای از این مدیوم داشته باشید؟

بله، دقیقاً اگر پنج ماه پیش این سؤال را می‌پرسیدید می‌گفتم نمی‌دانم؛ چراکه نوشتن برای یک سریال و در شبکه نمایش خانگی کار سختی است و سرعت نوشتن بالاست. برای من که سال‌ها در تئاتر فعالیت کردم، مخاطبان شبکه نمایش خانگی نیز بسیار متفاوت‌اند؛ اما الان فکر می‌کنم خیلی از این تجربه راضی هستم، بعد از سال‌ها نمایش‌نامه نوشتن با یک مخاطب خیلی محدود، اولین بار است که احساس می‌کنم، نوشتن برای این مدیوم تجربه جذابی است و با مخاطب بیشتری می‌توان ارتباط داشت.

کدام یک از نظرهای مردم درباره سریال «شهرزاد» برای شما جذاب بوده یا در شما تأثیر بیشتری داشته است؟

یکی از نکاتی که در این مدت برایم جذاب بوده این است که متوجه شدم عشق داستانی تکراری است که همیشه برانگیزاننده است. نکته دوم که متوجه شدم این است که مخاطب در جزئیات خیلی دقیق است و این خیلی ترسناک است. اگر به روز اول نگارش «شهرزاد» برمی‌گشتم، حتماً بر جزئیات متمرکز می‌شدم. نکته سوم اینکه پیچ‌وخم‌های داستانی در فصل دوم باید غیرمنتظره‌تر باشد. ابتدا برای فصل دوم طراحی دیگری داشتیم، اما با توجه به استقبال مردم طراحی مجددی کردیم که قصه را به‌اصطلاح پر جون تر و غیرمنتظره‌تر روایت کنیم.

نگارش «شهرزاد» زمان طولانی از شما گرفت و طبعاً از تئاتر فاصله گرفتید. نگارش طولانی‌مدت این سریال شما را خسته نکرد؟

شاید این از خوش‌شانسی من بود، وقتی شروع به نگارش «شهرزاد» کردم، دولت عوض شد و بسیاری از نمایش‌نامه‌های من که قبلاً مجوز نگرفته بود، مجوز گرفتند. باید از دولت قبل تشکر کرد که به متن‌های من مجوز نداد و در پستو ماندند و در دورانی که فرصت نوشتن نمایش‌نامه جدید نداشتم، متن‌ها اجرا شدند و حس تئاتری من ارضا شد. هیولاخوانی، نگاهمان می‌کنند و... کارهایی بودند که در دوران نوشتن سریال «شهرزاد» با متن من اجرا شدند و این اتفاق خوشحال‌کننده‌ای بود. نگارش سریال «شهرزاد» من را خسته نکرد، بلکه خیلی ورزیده کرد. «شهرزاد» تا حد زیادی فضای تئاتری دارد و بیرون از فضای دیالوگ و ارتباط آدم‌ها نبود و جنسی از فیلم‌نامه بود که بیشترین نزدیکی را به تئاتر داشتم. سعی کردم اغراق تئاتر را از این زبان بگیرم و کمی ملموس‌تر بنویسم.

بازخوردهایی را که در این مدت سریال «شهرزاد» داشته است چطور ارزیابی می‌کنید؟

چیزی که برای من در این مدت جالب بود، این است که شرایط بیرونی برای مجموعه‌های ناموفق نسبت به مجموعه‌های موفق مهربان‌تر است. متاسفم که این فضای ذهنی برای من به وجود آمده، اما حقیقت دارد و این مرا غمگین می‌کند. نکته بعد بیشتر یک تجربه شخصی فیلم‌نامه‌نویسی است. در این مدت متوجه شدم تفاوت بین یک فیلم‌نامه‌نویس بد، متوسط یا خوب این است که باید نسبت بین خودش و چیزی که می‌نویسد قوی باشد. یک فیلم‌نامه‌نویس خوب، لزوماً همیشه هم خوب نیست و باید ارتباطش با متنی که می‌نویسد خوب باشد. تفاوتی که تئاتر با سینما یا تلویزیون دارد هم همین است که در تئاتر نویسنده است که تصمیم می‌گیرد چه کار کند و همه‌چیز از نویسنده شروع می‌شود، اما سینما سفارشی است. نکته سوم این است که متوجه شدم هزارویک‌شب ابدی و ازلی، همچنان در نگارش فیلم‌نامه جواب می‌دهد و با داستان می‌توان گفت‌وگو و در روند دشوار زندگی وقفه‌ای ایجاد کرد.

  • مرور آثار یک نویسنده
  • دوران زندگی
  • تفکرات و نظرات
  • نویسنده

فایل های مصاحبه