فیلتر مصاحبه

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مصاحبه

گفتگو درباره‌ی «کتاب اوهام»

گفتگو با پل استر 1389

مدت زمان مطالعه : 10 دقیقه

ادبیات

پل استر، نویسنده‌ای جهانی است که چند سالی است خوانندگان ایرانی نیز با آثار وی آشنا هستند. خجسته کیهان، الهه دهنوی، مهسا ملک مرزبان از جمله مترجمانی هستند که برخی از کتاب‌های وی را به فارسی برگردانده‌اند. بعضی از کتاب‌های استر، نظیر «سفر در اتاق تحریر» گاه با چهار ترجمه مختلف از چهار مترجم در یک مقطع زمانی به بازار کتاب راه پیدا کرده که نشانه اقبال این نویسنده بین مخاطبان ایرانی است، هر چند در قیاس بین آنها تفاوت‌های مشهودی به چشم می‌خورد.
نشریه ادبی - الکترونیکی «فیل بتر» گفتگویی با نویسنده‌ی آشنا به سینما، پل استر در مورد «کتاب اوهام» انجام داده است. استر بخشی از خاطراتش را در کتاب «بخورونمیر» - که به‌تازگی در کشورمان به چاپ رسیده - آورده است، که با هم آن را می‌خوانیم.

مصاحبه

گفتگو درباره‌ی «کتاب اوهام» ناپدید شدن، بحران هویت، تنهایی، از دست دادن حافظه و بخت‌آزمایی از مضامین همیشگی داستان‌های شما بوده‌اند آیا در «کتاب اوهام» نیز این مضامین به چشم می‌خورند؟

هر نویسنده‌ای در وسواس‌های فکری خود به دام می‌افتد. شما فکر می‌کنید که مطالب را انتخاب می‌کنید، در حالی که این مطالب هستند که شما را انتخاب می‌کنند و وقتی وارد داستان می‌شوید، دیگر قادر به فرار از آن نخواهید بود. علاوه بر آن، نوشتن رمان یک کار علمی نیست.
نویسنده پا در راهی تاریک می‌گذارد. از آن پس باید کورمال کورمال در آن پیش رود و برای آن که به هدف برسد، نوعی کشف لازم است. این کشف با حذف و افزودن برخی مواردی که با تغییرات ذهنی به وجود می‌آیند به روند متعادلی می‌رسد که پایان نام دارد. تا وقتی که داستان به انجام نرسد، این کشف و شهود ادامه دارد و دوباره و دوباره تکرار می‌شود.
با این وجود، هر بار که من رمان تازه‌ای را می‌نویسم به این نتیجه آگاهانه می‌رسم که کار روی کتابی بوده که قبلاً نوشته شده است. مهم نیست که من چقدر از گذشته و خودم فرار کرده‌ام، چرا که من هرگز نمی‌توانم از آن بگریزم. اثر انگشت وسواس فکری من انتهای همه کارها دیده می‌شود.
در پاسخ پرسش شما هم باید بگویم که بله، کتاب «اوهام» بسیاری از مضامین قبلی و ایده‌های مشابه من را دارد. این رمان توسط شخصی هویت پیدا می‌کند که از رمان قبلی من بیرون آمده است، فقط قالبی متفاوت با آن کتاب دارد.
دیوید زیمر، مردی است که برای زندگی‌اش مبارزه می‌کند و دنبال راهی است که در خاطره‌ها زنده بماند. اما من او را از مدت‌ها قبل می‌شناسم و این اولین حضور وی در داستان‌های من نیست. او دوست فاگا در رمان «مون پالاس» بود و نیز شخصی است که آنا بلوم درباره او در کتاب «کشور آخرین‌ها» نوشته است.
تفاوت دیگری که در کتاب دیده می‌شود شاید مکان‌های خیالی است که تصویرسازی شده‌اند و در فیلم‌های هکتور یا کتاب‌های دیوید وجود دارند. مثل داستان‌های افسانه‌ای که در کتاب‌های قبلی من بودند. روایت‌های تودرتویی که حرف می‌زنند. در این کتاب، فیلم‌های هکتور بخش لازمی از روایت اصلی هستند.

هکتورمان؛ کمدین خاموش، شخصیتی پیچیده، مرموز و در عین حال زنده دارد. آیا وی براساس شخصیتی واقعی در زندگی به وجود آمده است؟

هکتورمان یک آفرینش خالص است که ۱۰-۱۲ سال قبل در ذهن من خلق شد، هنگامی که من به شخصیت مارچلو ماستوریانی در فیلم «طلاق به سبک ایتالیایی» توجه کردم که با آن کت و شلوار سپید و سبیل سیاه، خوش‌تیپ به نظر می‌رسید این کاراکتر تأثیر زیادی بر من گذاشت. اگر روزی قرار باشد نقش «مان» را کسی بازی کند، کسی بهتر از ماستوریانی نمی‌تواند چرا که وی بازیگری است که شیوه خاصی دارد و در عین حال بازی جدی و کمدی را با هم دارد، درست مثل کری گرانت که فقط مثل خودش است.

کتاب اوهام در واقع بده بستانی بین ادبیات و فیلم است. چقدر از تجربیات سینمایی خود در نگارش آن استفاده کرده‌اید؟

فیلم‌ها همیشه از بزرگترین علاقه‌های قلبی من بوده‌اند. وقتی که حدود ۲۰ سالم بود، به صورتی جدی به مدرسه فیلمسازی رفتم تا یک کارگردان شوم. ولی احساس کردم که شغل اشتباهی را در پیش گرفته‌ام. من منزوی بودم و می‌ترسیدم که جلوی دیگران حرف بزنم و به این نتیجه رسیدم که این علاقه را از همان جا کنار بگذارم.
نکته طنز ماجرا اینجاست که وقتی شروع به نوشتن رمان‌هایم کردم، ناخواسته با دنیای فیلم ارتباط برقرار کردم. کارگردانان از من می‌خواستند که کتاب‌هایم را برای آنها به صورت فیلمنامه در بیاورم یا حتی فیلمنامه‌های اروجینال برای آنها بنویسم. اولین بار که این اتفاق افتاد زمانی بود که فیلیپ هاس اقتباسی از «موسیقی شانس» را بر پرده برد.
پس از آن من با وین ونگ آشنا شدم که داستان «کریسمس اوگارنی» را برای فیلم می‌خواست، همکاری که منجر به کارهای بعدی شد و سال‌ها ادامه پیدا کرد و آنجا بود که من همه چیز را درباره فیلمسازی یاد گرفتم. بعد از آن بود که من نوشتم و کارگردانی کردم فیلم شخصی خودم را؛ «لولو بر پل».

داستان‌نویسی و فیلمنامه‌نویسی دو فعالیت متفاوتند. در هر دو مورد شما تلاش دارید تا یک داستان خلق کنید اما ساختارها تفاوت دارند. در کتاب، طول زمان می‌تواند تنها با یک کلمه بیان شود؛ در حالی که در فیلم باید به نمایش درآید. برای مثال در کتاب می‌نویسید: «به مدت ۲۰ سال هر روز صبح پایین می‌رفتم و روزنامه می‌خریدم. در حالی که نمایش این عمل در مدت زمان جمله در فیلم، غیرممکن است. شما می‌توانید آدمی را نشان دهید که از خانه بیرون می‌آید و یک روزنامه می‌خرد اما این تنها یک روز است و برای نمایش ۲۰ سال به تمهیدات سینمایی نیاز دارید.»

اگر توجه کرده باشید رمان‌های من دارای دیالوگ‌های بسیار کمی هستند و این موضوع آنها را برای تبدیل به فیلم دشوار می‌کند. برای همین هنگام نوشتن فیلمنامه، شیوه متفاوتی از نوشتن را در پیش می‌گیرم. می‌آموزم که شخصیت‌ها را در ذهنم تصویرسازی کنم و کلماتی را در دهانشان بگذارم که از دهان یک آدم که گوشت و خون دارد، در می‌آید.

کتاب «اوهام» درباره گم شدن است با توجه به موضوع آن، به نظر می‌رسد که این کتاب ۱۰ سال قبل از نگارشش، نوشته شده و به طور مجدد بازنویسی شده است.

نه، این کتاب نمی‌توانسته زودتر نوشته شود. من زمان نگارش کتاب در ۵۰ سالگی بودم و این سنی است که موضوعات برای شما تغییر می‌کند. زمان در سراشیب عمر می‌افتد و ریاضی به شما می‌گوید که پا به سن گذاشته‌اید.
بدن شروع به تحلیل رفتن می‌کند، بیماری‌ها و دردها به وجود می‌آیند یا شدت می‌گیرند و مردمی که تو دوستشان داری و آنها تو را دوست دارند شروع می‌کنند به مرُدن. در ۵۰ سالگی بیشتر ما توسط ارواح تسخیر می‌شویم. آن‌ها درون ما زندگی می‌کنند و ما زندگی می‌کنیم تا این که مرگ به سراغمان بیاید. یک آدم جوان نمی‌تواند اینها را درک کند.
از آن چیزهاست که درکش نمی‌کنی مگر آن که تجربه‌اش کرده باشی. بالاتر از همه، چند نفر از افراد را می‌شناسید که بودن کنار آنها،‌ انگیزه عمر طولانی باشد؟ خیلی کم، بسیار بسیار کم. آن‌ها رفته‌اند و این موضوع، نقشه جهانی درونی شما را تغییرات زیادی داده است.

فقدان و از دست دادن عزیزان، موضوع این کتاب شماست. فکر می‌کنید مردم با آن ارتباط برقرار می‌کنند؟

فکر می‌کنم که ارتباط برقرار کنند. طبق تجربیاتی که در دنیای کتاب دارم فکر می‌کنم این طور بشود. برای نویسنده، هیچ پاداشی بزرگتر از این نیست که مردم کارهایش را بخوانند.

۱۳ شهریور ۱۳۸۹

  • داستان
  • مرور آثار یک نویسنده
  • برنده جایزه
  • پرفروش
  • دوران زندگی
  • نویسنده

فایل های مصاحبه