فیلتر مصاحبه

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مصاحبه

انتشار کتاب «باشگاه مشت‌زنی» در ایران

گفتگو با چارلز مایکل پالانیک 1390

مدت زمان مطالعه : 9 دقیقه

ادبیات

چارلز مایکل (چاک) پالانیک نویسنده و روزنامه‌نگار مطرح آمریکایی و خالق کتاب زیبای «باشگاه مشت‌زنی» است. باشگاه مشت‌زنی پیش از آن‌که توسط دیوید فینچر و بازی برد پیت و ادوارد نورتون تبدیل به اثری سینمایی و جاودانه شود، کتابی صاحب‌نام بوده. درواقع باشگاه مشت‌زنی از آن دسته کتاب‌هایی نیست که صرفاً به‌خاطر اقتباس سینمایی‌اش به شهرت رسیده باشد، بااین‌حال خود پالانیک در گفت‌وگویی که در سال ۲۰۰۹ با نشریه تایم انجام داده گفته با پولی که بابت حق اقتباس کتابش به‌خاطر این فیلم گرفته به‌طور کامل نویسنده شده و وقتش را تنها صرف نویسندگی می‌کند. پالانیک را نویسنده‌ای پوچ‌گرا (نیهیلیست) می‌دانند بااین‌حال چاک خودش را نویسنده‌ای رمانتیک می‌داند و این برچسب را قبول ندارد.

مصاحبه

انتشار کتاب «باشگاه مشت‌زنی» در ایران در مصاحبه‌های زیادی که انجام دادی بیش‌تر روی جنبه‌های نیهیلیستی رمان‌هایت تأکید شده، فکر نمی‌کنی این حساسیت‌ها خسته‌کننده شده باشد؟

آره؛ تا حدودی خسته‌کننده است. به‌ویژه وقتی‌که احساس می‌کنم یک رمان رمانتیک نوشتم و این‌که همیشه سعی کردم یک شخصیت تنها را به جامعه بازگردانم. بین اهمیت ندادن و پوچ‌گرایی درباره یک موضوع تفاوت فاحشی وجود دارد، این‌که شخصیت‌های داستانی من واکنش‌های نرمالی از خود نشان نمی‌دهند و موردقبول هنجارهای جامعه نیستند به این معنی نیست که اهمیتی برایشان ندارد، فقط درام‌های معمولی را قبول ندارند.

در مقدمه جدیدی که برای کتاب «باشگاه مشت‌زنی» نوشتی، اشاره کردی که مردهای زیادی به‌خاطر ایجاد انگیزه مطالعه بعد از خواندن این کتاب از تو تشکر کرده‌اند. فکر می‌کنی کتاب‌هایت ماهیت مردانه دارند؟

آره، اما این فقط به این خاطر است که بیش‌تر تحقیقاتم را با گوش دادن به شکایت‌های مردانه انجام دادم، از زمانی که کتاب منتشر شد فهمیدم این گلایه‌ها مختص مردها هم نیست. همه دوست دارند مورد آزمایش قرار بگیرند، همه مبارزه‌ای خوب و صادقانه را برای از پای درآوردن ناامیدی‌ها دوست دارند.

خوانشی از یک داستان کوتاه به نام Guts داشتی که واکنش‌های عجیبی به همراه داشت، شخصاً بعد از شنیدن داستان حالت متعادلی داشتم. استنباط من از داستان کاملاً معمولی بود. داستان guts کمی عجیب است، وقتی داستان را در کارگاه خودمان برای دوستانم خواندم، همه خندیدند و هیچ‌کس غش نکرد.

تا امروز بیش از ۴۰ نفر در خوانش‌های عمومی کتاب ازحال‌رفته‌اند حتی در ایتالیا یک بازیگر ایتالیایی نسخه ترجمه‌شده را خواند و عده‌ای از هوش رفتند! این داستان از مجموعه داستان پیوسته «تسخیر شده» است که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد.

در آثار تو یک ضرب‌آهنگ شعری وجود دارد مثل تکرار عبارات یا رفتار شخصیت‌ها، چقدر فکر می‌کنی کتاب‌هایت به شعر نزدیک است؟

نخستین نوشته‌هایم در دوران دبیرستان و قبل از آن شعر بود. برای همین تکنیک‌های ریتمی مثل قافیه، هم‌صدایی و وزن همیشه برایم مهم بوده، در دانشگاه برای یک رادیو سراسری مطلب می‌نوشتم و با صدای بلند می‌خواندم. در آخر هم وقتی در کارگاه تام اسپانبور شروع کردم به رمان نوشتن، تام اصرار داشت تا هر چه می‌نویسیم را با صدای بلند بخوانیم تا اگر جایی بد بود متوجه شویم. برای اسپانبور نوشتن یعنی خلق چیزی برای اجرای عمومی. نتیجه همه این‌ها شد هدف من برای ترکیب شعر، نثر و ترانه و استفاده از هر یک از آن‌ها در نوشته‌هایم.

در مصاحبه‌ای گفته بودی ادبیات مقابله‌ای گسترش کمی دارد، اما تلویزیون با این‌گونه برنامه‌ها پر شده، از مباحث سیاسی یا برنامه‌های گفت‌وگومحور، پس چرا کتاب‌هایی که مردم را تهییج کند تا این اندازه کم است؟

این مسئله آزاردهنده شده، چون پول در تلویزیون است. کتاب در حال حاضر کتاب مدیوم غالب دوره ما نیست و تعداد کمی کتاب می‌نویسند. متأسفانه کتاب‌ها به غذایی آرامش‌بخش تبدیل شده‌اند که انتظار داریم برایمان لالایی قبل از خواب بخوانند؛ اما هنوز کتاب‌ها می‌توانند داستانی عمیق خلق کنند. با پیش‌زمینه‌ای از اطلاعات و ایده‌ها که تلویزیون و سینما قادر به خلق آن نیستند. به‌طورقطع نمایش تلویزیونی ممکن است تکان‌دهنده باشد اما فقط در یک سطح ظاهری رخ می‌دهد، تلویزیون هیچ‌وقت بازار خود را با کاوش در مسائل به خطر نمی‌اندازد. این رسانه‌ها فقط گزارش می‌دهند اما تحلیل ندارند و راه جدیدی برای زندگی کردن پیشنهاد نمی‌دهند.

در کتاب «لالایی» کاراکتر اصلی با ناظر کبیر (big brother) روبه‌رو می‌شود؛ اما نه به‌عنوان یک نگهبان و ناظر، بلکه ناظر کبیر یک منبع رقص برای سرگرمی پایدار است. چقدر این شخصیت به دیدگاه شخصی تو درباره فرهنگ رسانه‌ای نزدیک است؟

این مردم پیشانی خودشان را به آگاهی‌دهنده‌ها اجاره می‌دهند؟ اخبار دروغ رخدادها واقعاً ویروسی هستند؟ تلاش زیادی برای کسب توجه ما انجام می‌شود تا ذهنیت ما از خانواده، رؤیاها و هر چیز شخصی منحرف شود. این تلاش‌ها گاهی به‌اندازه‌ای است که من حتی نمی‌خواهم از آپارتمانم خارج شوم. مسافرت کردن فوق‌العاده است، اگر شیپور رسانه‌ها و تبلیغات را نشنوم من را وارد این مسائل نکنید...

تو از چیزهای عجیب و بی‌اهمیت زیاد استفاده می‌کنی، مثل صابون درست کردن در «باشگاه مشت‌زنی» یا زندگی وحشتناک هنرمندان در «خاطرات». کمی فرایندهای تحقیقی که انجام می‌دهی را توضیح بده.

بعضی از نویسنده‌ها برای نوشتن تحقیق می‌کنند. من می‌نویسم تا درباره موضوعات موردعلاقه‌ام تحقیق کنم. به‌ویژه اگر با افراد ملاقات کنم و بفهمم مردم فکر می‌کنند چه چیزی بهترین است. هر شخصی (کاراکتر یا واقعی) دنیا را از دید تحصیلات و تجربیات خود می‌بیند. برای خلق یک شخصیت، با کشف نگاه بهترین از دیدگاه او شما متوجه خواهید شد چطور او یک روز گرم یا دختری زیبا را توصیف خواهد کرد. علاوه بر این وقتی درباره توانایی کسی با او صحبت می‌کنید در هر زمینه‌ای چه فیزیک یا اسطوره‌شناسی متوجه خواهید شد مردم چگونه وقتی درباره قابلیت‌های خود صحبت می‌کنند، می‌درخشند. در معرض این تابش بودن خودش به‌اندازه کافی خوشایند است.

در جایی از شما می‌خواندم که دامنه لغات شخصیت‌ها را تا حدی که واقعاً آن فرد ممکن است استفاده کند محدود می‌کنید. با دامنه اطلاعاتی که دارید این مثل «ندانستن» برای نوشتن درباره یک شخصیت است.

این خلق گنجه‌ای از کلمات و اصطلاحات به‌ویژه برای هر شخصیت است. من خودم به‌شخصه هر بار که بخواهم موضوع جدیدی را شروع کنم از اصلاحاتی مثل «چقدر خنده‌دار که...» استفاده می‌کنم تا توجه شنونده را جذب کنم. عده زیادی از این بندهای ارتباطی برای جلب‌توجه یا هدایت مکالمات استفاده می‌کنند.
شما باید این جملات هر کاراکتر را پیدا کنید و به‌درستی از آن‌ها استفاده کنید. در کنار استفاده از زبان صحیح و ساده، می‌توانید از شوخی‌های کوچه‌بازاری هم استفاده کنید اما فقط در جهت گسترش آنچه شخصیت بهترین فرض می‌کند. زبان کلی یک داستان نباید داستان را در خود غرق کند. همچنین با استفاده از کلمات جذابی که استفاده می‌کنید یک وقفه ایجاد کرده‌اید که آنچه در ادامه می‌آید قدرتمندتر شود.

مجموعه مقالاتی هم نوشتی، بیش‌تر درباره چه موضوعاتی مقاله می‌نویسی؟

در کتابی که مجموعه مقالاتم در آن منتشر شده، بخش موردعلاقه‌ام قسمتی است که «مردمان با هم» نام‌گذاری شده، همیشه برایم جذاب بوده چطور امکان دارد مردم در کنار هم زندگی کنند بدون این‌که بخواهند تا حد نابودی با هم مبارزه کنند؟ برای جواب سفرهای زیادی انجام دادم تا کشف کنم چگونه مردم ساختار و اشتیاق دوجانبه ارتباطی یک اجتماع خوب را می‌سازند.

  • داستان
  • معرفی / بررسی کتاب
  • مرور آثار یک نویسنده
  • دوران زندگی
  • برنده جایزه
  • نویسنده
  • پرفروش

فایل های مصاحبه