فیلتر مقالات

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مقالات

دوران زندگی من؛ ویلیام سارویان

دوران زندگی من؛ ویلیام سارویان

نویسنده : تحریریه‌‌ی آلیک

ویلیام آرمناکی سارویان در آمریکا به دنیا آمد و در آمریکا بزرگ شد و در همان جا نیز چشم از جهان فرو بست. آنچه سارویان نوشت، به زبان انگلیسی بود، اما تبار ارمنی او در تار و پود آثارش تنیده شده است. بسیاری از نویسندگان نامدار جهان وقتی در سرزمینی جز زادگاهشان زندگی کردند یا آنانی که به اجبار تن به تبعید دادند، اگر نگوییم که ریشه های خود را به دست فراموشی سپردند، اما می‌توانیم به یقین مدعی شویم که رویکردی جهان وطنی پیدا کردند. شاید امروز کمتر کسی با خواندن آثار جوزف کنراد زادگاه اصلی او یعنی لهستان را به یاد آورد یا با خواندن آثار آرتور کوستلر چندان نشانی از سرزمین مادری‌اش مجارستان بیابد.
پدر و مادر سارویان از ارمنیانی بودند که به دلیل نسل‌کشی ارمنیان به آمریکا کوچ کرده بودند، اما ویلیام سارویان هرگز سرزمین آبا و اجدادی خود را از یاد نبرد. او در ۱۹۰۸ م. در فرزنوی کالیفرنیا به دنیا آمد. سه ساله بود که پدرش از دنیا رفت. پس از فوت پدر، او و خواهر و برادرش را به یتیم‌خانه‌ای در اوکلند کالیفرنیا فرستادند که موجب شد بعدها تجربه‌ی زندگی در یتیم‌خانه نیز به نوشته‌هایش راه یابد. پنج سال بعد اعضای خانواده به همت مادر ویلیام که توانست کاری برای خود دست و پا کند، دوباره دور هم جمع شدند ویلیام هم درس می‌خواند، هم کار می‌کرد تا از باری که بردوش مادرش بود اندکی بکاهد. وقتی مادرش نوشته‌های پدر را به ویلیام نشان داد، او مصمم شد تا نویسنده شود. نخستین داستان‌های ویلیام سارویان در دهه‌ی ۱۹۳۰ منتشر شدند. مضمون این داستان‌ها یا به تجربه‌های دوران کودکی او در میان باغداران کالیفرنیا برمی‌گشت یا بی‌ریشگی مهاجران را نشان می‌داد. مجموعه‌داستان کوتاه او که با اسم «نام من آرام است»، در ۱۹۴۰ منتشر شد، به ماجراهای پسری جوان و خانواده‌ی مهاجرش می‌پرداخت. این کتاب به مجموعه‌ای پرفروش در جهان بدل شد و ترجمه‌ی آن به بسیاری از زبان‌های دنیا در دسترس همگان قرار گرفت. اولین نمایش‌نامه‌ی سارویان «قلب من، عشق من در کوهساران» که در سال ۱۹۲۹ نوشته شد، داستانی کمدی درباره‌ی یک خانواده آمریکایی بود که در سالن تئاتر گیلد شهر نیویورک بر روی صحنه رفت. این نمایش‌نامه اثری است صمیمی و دلنشین که برای سارویان آغازی موفقیت‌آمیز در صحنه‌ی تئاتر به همراه آورد. نویسنده در این نمایش‌نامه موقعیت‌های روزمره‌ی زندگی را به نمایش می‌گذارد و از خلال این موقعیت‌ها و طنز تلخ وشیرین موجود در آن‌ها معنایی اجتماعی-فلسفی را القا می‌کند.
او در ۱۹۴۳ با کارول مارکوس کارل گریس بازیگر سینما ازدواج کرد. حاصل این ازدواج یک پسر و یک دختر به نام‌های آرام و لوسی بود. عادات بد ویلیام زندگی زناشویی‌اش را دستخوش آشفتگی ساخت و در ۱۹۴۹ به جدایی او از همسرش انجامید. آن‌ها در ۱۹۵۱ باردیگر به زندگی با هم روی آوردند تا سرانجام جدایی کارول از سارویان در ۱۹۵۲ و ازدواجش با یکی دیگر از بازیگران سینما برای همیشه به این وصلت پایان داد.
سارویان در ۷۳ سالگی بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت. نیمی از خاکسترهای او در کالیفرنیا و نیمی دیگر در ارمنستان و در نزدیکی مزار سرگئی پاراجانف، کارگردان نامدار سینمای ارمنستان به خاک سپرده شده است.
وی نویسنده‌ای پرکار بوده و به نوشتن خاطرات وزندگی‌نامه دلبستگی فراوان داشت. نثر شاعرانه در زندگی‌نامه‌نویسی از ویژگی‌های بارز اوست. ۲۵ نمایش‌نامه، بیش از ۲۵ رمان و ده‌ها داستان کوتاه درکارنامه‌ی نویسندگی او جای گرفته است.
در دنیای نمایش‌نامه‌نویسی سارویان را بیش از هر چیز با نمایش‌نامه‌ «دوران زندگی تو» می‌شناسند. همین نمایش‌نامه بود که جایزه‌ی پولیترز را در ۱۹۳۹ از آن خود کرد. البته جایزه‌ی پولیترز را به دلیل روحیه‌ی عصیانگرش نپذیرفت و گفت: «پذیرفتن این جایزه تن دادن هنرمند به قضاوت تجارت درباره‌ی هنر است» و پس از آن جایزه‌ی منتقدان نمایش نیویورک به سارویان تعلق گرفت. در ۱۹۴۸ از روی این نمایش‌نامه فیلمی سینمایی با بازی جمیز کاگنی ساخته شد.
سارویان در دورانی می‌زیست که در تاریخ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آمریکا بسیار خاص بود. دهه‌ی ۱۹۳۰ دوران رکود اقتصادی در آمریکا بود، دورانی که یأس و افسردگی بر جامعه‌ی آمریکایی سایه افکنده بود و از آن به منزله‌ی تلخ‌ترین دوران اقتصادی در تاریخ آمریکا یاد می‌شود و تنها رکود اقتصادی سال‌های اخیر را تا حدی با آن قابل مقایسه می‌دانند.
سارویان به طیف نویسندگانی تعلق داشت که با وجود تمام نگون‌بختی‌ها، تبعیض‌ها و ستم‌هایی که شاهدش بودند، نگاهی خوش‌بینانه به جهان پیش رو داشتند.
وی که به زبان ارمنی تسلط کافی نداشت و از جامعه‌ی روشنفکری ارمنستان نیز جدا مانده بود، در نخستین سال‌های زندگی‌اش در رقابت با آنچه که با آب و تاب ملی‌گرایانه‌ی فراوان به نوشته‌های دیگر فرزندان مهاجر ارمنی راه می‌یافت، ناتوان بود.
او به هیاهویی که بقیه ارمنیان مهاجر دور و برش راه می‌انداختند، عشق می‌ورزید و مجذوب گشاده‌دستی و زنده‌دلی آن‌ها می‌شد و به‌وجد می‌آمد گرچه تا حدی از آمیزه‌ی عجیب فردگرایی غیر متعارف و اشتیاق آن‌ها به معاشرت‌های اجتماعی واهمه داشت. هر قدر هم مهاجران ارمنی برای سارویان عجیب و غریب بودند، او آن‌ها را چون عضوی از پیکره‌ی نوع بشر می‌دید. عبارتی که سارویان آن را از والت ویتمن، شاعر خوشبین آمریکایی و رالف والدو امرسون، دیگر شاعر و نویسنده‌ی تعالی‌نگر آمریکا به امانت گرفته بود. اگر خوشبینی در این دوران از زندگی سارویان بر او غلبه کرد، به دلیل معصومیت او و ذوق‌زدگی و ایمان نویافته‌اش به دنیای جدید یعنی آمریکا بود که در آن دوران مهاجران آن را سرزمین موعود می‌دیدند. در عین حال این خوشبینی با توجه به شرایط او در دوران کودکی بعید و شاید متناقض به نظر می‌رسید. اویی که در همان اوان خردسالی پدرش را از دست داد و روزگار را به همراه خواهر و برادرش در پرورشگاه گذراند و وقتی هشت ساله بود، به اجبار در خیابان‌های فرزنو روزنامه فروخت.
به هر حال از حقیقت دور می‌شویم، اگر امیدواری سارویان به آینده را ناشی از واکنش درونی و فطری او بدانیم که فقط نیازمند شرایط مساعد اجتماعی بود تا کاملاً شکوفا شود، با نگاهی به زندگی‌نامه خود نوشت او که بخش اعظم آن را بعدها نگاشت، به بخش‌هایی می‌رسیم که گویای ستیز درونی، روحیه‌ی افسرده و تهمت‌های آزاردهنده‌ای است که پس از مدت‌ها سرکوب آشکار می‌شوند. پیش از آن که مجله‌ی استوری او را کشف کند، آینده برای این جوان خودآموخته که قیافه‌ی خارجی‌ها را داشت، مدرسه را رها کرده بود و در منطقه‌ای دور و کوچک در کالیفرنیا به سر می برد و در آرزوی بازیافتن ملیت خود می‌سوخت، چیزی در چنته نداشت.
سارویان در تلاقی دموکراسی‌خواهی جدید دهه‌ی سی آمریکا با آرمان‌گرایی دیدگاه امرسونی نسبت به فردیت که متأثر از رویارویی آمریکایی‌ها با واقعیت بود، به تمام پشتوانه‌ی مورد نیازش برای توجیه و تفسیر بینش منحصر به فرد خود دست یافت. واقعیت‌های جامعه نگاه او را به جهان صیقل داد. گرچه باز هم در آثار او امید به چشم می‌خورد، اما کوشید تا از عینیات دنیای اطرافش دور نشود و بهترین راه را نوشتن از آن چیزی دید که تجربه کرده بود و شاید این دیدگاه امرسون را نیز به کار بست که نویسنده برای نوشتن به چیزی جز تجربه‌هایش نیازی ندارد. سارویان از تجربه‌هایش در دنیای مهاجران ارمنی نوشت. زندگی در پرورشگاه و سپس زندگی در محله‌ی فقیرنشین که پر بود از مهاجرانی سرگشته که گرچه با امید به این دنیای نو به آنجا قدم گذاشته بودند، هنوز زمان زیادی پیش رو داشتند که روی خوب سکه را هم ببینند.
اما سارویان صرفاً به تجربه‌ها اکتفا نکرد. او به مطالعه روی آورد، از ادبیات کلاسیک تا مجله‌های آوانگارد و پیش روی زمانه خود. همین رویکرد و تلاش فراوان بود که در ۱۹۳۷ تنها سه سال پس از انتشار نمایش‌‎نامه‌ی «دلیر مرد جوان بر طناب بندبازی» موجب شد تا مجله فرانسوی-انگلیسی بوستر که در پاریس منتشر می‌شد، نام او را در کنار نام هنری میلر جای دهد و پس از آن نام او به دیگر مجلات آوانگارد آن دوران راه یابد.
ویلیام سارویان به واسطه‌ی داستان‌های کوتاهش بود که توانست صدای متمایز و خاص خود را به ثبت برساند؛ آمیزه‌ای از جدیت، اخلاق‌گرایی، بذله‌گویی و عصبانی که آشتی را جست‌وجو می‌کرد. او در رمان‌ها و نمایش‌نامه‌هایش فاصله را می‌جست تا به واسطه‌ی آن بتواند به درک تضادی که رؤیا را از واقعیت جدا می‌کرد، برسد. سارویان در نوشته‌هایی که از او به منزله‌ی زندگی‌نامه‌ی خودنوشت، باقی مانده‌، حاصل تلاش و جست‌وجوی خود را جسورانه به نمایش می‌گذارد.

  • سبک زندگی
  • کتاب
  • داستان
  • نقد و بررسی
  • مرور آثار
  • نویسنده