فیلتر مقالات

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مقالات

کارکرد عنصر تکرار در شعر معاصر، با تکیه بر اشعار فروغ و سپهری/آیدا مجیدآبادی

کارکرد عنصر تکرار در شعر معاصر، با تکیه بر اشعار فروغ و سپهری/آیدا مجیدآبادی

نویسنده : عنصر تکرار یکی از این آرایه­ های ادبی محسوب می شود که بارها و بارها در اشعار سنتی و معاصر مورد استفاده­ ی شاعران قرار گرفته است. کارکرد این عنصر در شعر کلاسیک بیشتر جنبه­ های زیباسازی کلام را در بر می­ گرفت و اشکالی چون ردیف و قافیه را در پی داشت. اما با ظهور نیما و در هم شکستن چهارچوب­های کلیشه­ ای و سنتی، کارکردهای عنصر تکرار نیز تغییر و تحوّل چشم­گیری یافت و به یکی از عناصر سبک­ساز شاعران برجسته مبدل گشت.

تکرار و انواع آن

تکرار «صناعتی بدیع است و آن است که شاعر یا نویسنده، لفظی را مکرر بیاورد… در بلاغت غرب این صناعت اشکال و صور متنوعی دارد. تکرار الفاظ در پی یکدیگر و به منظور تأکید، همان است که در فارسی تکرار و در اصطلاح غربی Palilogy گویند» (داد، ۱۳۸۷: ۱۵۶).

استفاده از این عنصر به روش های مختلف می تواند کیفیت یک اثر ادبی را از لحاظ زیبایی شناختی ارتقاء دهد. البته بهره گیری ملال آور و نا به جا از عنصر تکرار در نظر برخی از بزرگان گذشته نکوهیده شده و عملی غیر فصیح و غیر بلیغ شمرده شده است.

برای نمونه: سعدی آنجا که درباره فصاحت سحبان – وائل سخن می­راند، شرط فصاحت را «تکرار نکردن» سخن و آن را ازجمله «آداب ندیمان پادشاه» می داند (سعدی، ۱۳۶۸: ۱۲۹). همچنین خواجه نصیر «تکرار سخن» را جایز نمی­داند مگر در ضرورت؛ می گوید: «… و سخن مکرر نکند، مگر بدان حاجت افتد ..»(طوسی، ۱۳۷۳: ۲۳۱).

ولی به هر روی این عنصر یکی از مهمترین و برجسته­ ترین عناصر سبک­ساز در آثار ادبی به شمار می­ آید و باید توجه داشت که «تکرارهای هنری تکرارهایی ست که در ساختمان شعر نقش فعال دارند و با اینکه لازمه­ ی تکرار ابتذال است و ابتذال نفی هنر، تأثیر گونه هایی از تکرار در ترکیب یک اثر هنری گاه تا بدان پایه است که در مرکز خلاقیت هنری گوینده قرار می گیرد» (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۴: ۴۰۸).

تکرار را می توان از نظر نمود در یک اثر به اقسام زیر تقسیم بندی کرد:

۱- تکرار در واج:

تکرار یک یا چند واج در طول کلام که به صنعت واج آرایی معروف است عبارت است از: «تکرار یک صامت یا مصوت در چندین کلمه یا جمله و بر دو نوع است:

الف- هم حرفی یا هم حروفی: و آن تکرار یک صامت با بسامد زیاد در جمله است.

ب- همصدایی: و آن تکرار یا توزیع مصوت در کلمات است» (شمیسا، ۱۳۸۱: ۷۹-۸۰).

دقت در بیت زیر نشان می­دهد که چگونه حضور واج­های (ش) و (ی) و (ا) در بیت زیر به زیبایی موسیقیایی شعر افزوده است و تکرار این واج­ها به طور متداول حس (عشق) را به ذهن شاعر متبادر می کند.

«پیش از اینت بیش از این اندیشه­ی عشاق بود

مهرورزی تو با ما شهره­ی آفاق بود» (حافظ، ۱۳۸۰: ۱۴۰).



۲- تکرار هجا:

این حالت، تکرار یک یا چند هجای مشخص است که نمونه ای از آن را می توان در شعر زیر مشاهده کرد:

«سلام ماهی­ها … سلام ماهی­ها

سلام، قرمزها، سبزها، طلایی­ها» (فرخزاد، ۱۳۶۸: ۳۱۴).

همانگونه که مشاهده می­شود، هجای (ها) پنج بار در این دو سطر تکرار شده است و این تکرار تا پایان شعر نیز به طور متراکم ادامه دارد. گویی شاعر برای فرار از تنهایی و یا ملموس­تر کردن آن، ( تن + هایی) از این نشانه­ ی جمع به صورت مکرر بهره برده است.

۳- تکرار واژه:

منظور از این صنعت، تکرار یک یا چند کلمه ی مشخص در طول یک یا چند بخش از شعر است. مانند تکرار واژه­ ی ( عشق ) در سطر زیر:

«و زخم­های من همه از عشق است

از عشق، عشق، عشق» (فرخزاد، ۱۳۶۸: ۳۹۸).

۴- تکرار یک جمله یا عبارت:

تکرار یک جمله یا عبارت در طول یک شعر مانند تکرار جمله­ ی «تو را من چشم در راهم» در شعر نیما یوشیج:

تو را من چشم در راهم شباهنگام

که می­گیرند در شاخ «تلاجن» سایه­ها رنگ سیاهی

وز آن دلخستگانت راست اندوهی فراهم؛

«تو را من چشم در راهم.

شباهنگام، در آن دم که بر جا دره­ها چون مرده ماران خفتگانند؛

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام،

گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی­ کاهم؛

تو را من چشم در راهم» (یوشیج، ۱۳۷۱: ۵۱۷).

تکرار در شعر کلاسیک

همانگونه که اشاره شد، عنصر تکرار از دیرباز در ادبیات و به خصوص در شعر فارسی، جایگاه ویژه­ای دارد. شاعران کلاسیک با بهره­ گیری از این عنصر کوشیده­ اند، سطح موسیقی کلام و ارائه­ ی مفاهیم گوناگون و زیبایی­شناسی آثار خود را ارتقاء دهند.

به اعتقاد برخی از منتقدان: در ادبیات فارسی مولوی بیشترین بهره ­ها را از ویژگی زیبایی­شناسی و هنری تکرار برده است و در مبانی جمال­شناسی حاکم بر خلاقیت مولانا تنوع از تکرار جدایی­ ناپذیر است و در استتیک شعر او تکرار جلوه­ های خلاق شگفت­ آوری دارد. در حقیقت یکی از مهمترین مایه­ ها در «چند آوایی موسیقی شعر مولوی» همین تکرارهاست (ر.ک: شفیعی کدکنی، ۱۳۸۴: ۴۰۷).

گویی خود مولانا نیز به اهمیت تکرار به عنوان یکی از عناصر برجسته­ ی طبیعت معتقد بوده است. چرا که در برخی از اشعار خود علاوه بر استفاده از صنعت تکرار، از وجود خود این عنصر در طبیعت نیز به طور مستقیم سخن به میان می­ آورد.

«روز نو و شام نو، باغ نو و دام نو

هر نفس اندیشه نو، نو خوشی و نو غناست

نو ز کجا می­رسد، کهنه کجا می­ رود

گر نه ورای نظر، عالم بی منتهاست» (مولوی، ۱۳۵۸، ۲۱۱).

یا در جایی دیگر، تکرر زندگی و مرگ را چنین به تصویر می کشد:

«گر درآید در عدم یا صد عدم

چون بخوانیش او کند از سر قدم

صد هزاران ضد، ضد را می­ کشد

باز شان حکم تو بیرون می­ کشد

از عدم­ها سوی هستی هر زمان

هست یارب کاروان در کاروان» (مولوی، ۱۳۶۸: ۱۱۵).

صنایع بدیعی چون: رد الصدر الی عجز: یعنی «یکسان بودن یک واژه در آغاز و پایان بیت» (شمیسا، ۱۳۸۱: ۸۲). یا ردالمطلع: یعنی «تکرار مصراعی از مطلع در مقطع شعر» (همان: ۸۸). و تکرار یک بیت خاص در قالب ترجیع بند و … همه و همه از صنایع تکرار در شعر سنتی به شمار می­ آیند.

علاوه بر تأثیر لفظی و معناگرایی ه­ایی از این دست، ( تکرار ردیف ) نیز می­ تواند نمونه­ ی برجسته و آشکاری از صنعت تکرار در شعر فارسی باشد.

ردیف «همگونی کاملی است که از تکرار یک عنصر دستوری یگانه (واژه، گروه، بند یا جمله) با توالی یکسان و با نقش­های صوتی، صرفی، نحوی و معنایی یکسان در پایان مصاریع یا ابیات شعر و بعد از واژه­ ی قافیه پدید می­ آید» (حق­شناس، ۱۳۷۰: ۶۲).

به دلیل رشد روز افزون غزل در شعر سنتی، بهره­گیری از ردیف نیز روز به روز افزایش می­ یابد و استفاده از ردیف، علاوه بر کارکردهای معنا شناختی، تأثیر به سزایی در افزایش موسیقی کلام ایفا می­ کند. اما با تغییراتی که رفته رفته در شعر فارسی صورت می­ گیرد بسیاری از چهارچوب­های شناخته شده لفظی و معنایی در هم می­شکند.

«در شعر نو با تغییراتی که نیما یوشیج در قوالب عروض سنتی به وجود آورد ردیف و قافیه­ ی سنتی جایگاه خود را از دست دادند. شعر آزاد نیمایی از تعدادی هجای نابرابر ترکیب شده که گاهی به صورت نامنظم نیز دارای قافیه است. در شعر شاعران پس از نیما نیز دیده می شود که نه تنها قافیه به طور نامرتب رعایت نشده بلکه غلبه با مصراع­های بی قافیه است» (حسنی، ۱۳۷۱: ۶۳).

به تبع وقوع تحولاتی از این دست، کارکردهای صنایع زیباشناسانه نیز تا حدودی تغییر می­ یابد که این تغییر در کارکردهای عنصر مورد بحث، یعنی تکرار نیز قابل بررسی است.

کارکرد های تکرار در اشعار سهراب سپهری و فروغ فرخزاد

با ظهور شعر نو و تأثیرات همه جانبه­ ای که پس از آن متوجه شعر فارسی شد، دگرگونی­های بسیاری در شیوه­ی ساختاری و معنایی کلام پدید آمد. این دگرگونی­ها گرچه بسیاری از کلیشه­ ها و قراردادهای شعر سنتی را در هم شکست، اما دست آوردهای گذشتگان را نیز به طور کلی به دور نیفکند و در حقیقت به بازیافت نتایج حاصل از تلاش­های شاعران کلاسیک دست زد.

با درک این حقیقت پی خواهیم برد که شعر نو به معنای نفی و فراموشی شعر سنتی نیست، بلکه کارکردهای عناصر موجود در شعر گذشته با ورود در شعر معاصر تحول می­ یابد. یعنی تفاوت شعر سنتی و نو در این نیست که برخی از این عناصر در شعر سنتی باشد و در شعر نو نباشد. زیرا شعر شعر است چه سنتی و چه نو. در واقع کار نیما شکستن قراردادها و قواعد کلیشه­ ای بهره­ گیری از این عناصر است (ر.ک. امینپور، ۱۳۸۴: ۴۷۳).

بدین ترتیب عناصری چون تکرار با ورود در شعر شاعران معاصر به کارکردی جدید می­ رسد و بسیاری از جنبه­ های آرایه­ ای روتین خود را از دست می­ دهد. چرا که ادبیات امروز آرایه محور نیست و شعر معاصر کمتر از گذشته به آرایش کلام اهمیت می­ دهد و به دور از تصنع در سدد ارائه­ ی مفاهیم جدید و امروزی است (ر.ک. سلاجغه، ۱۳۸۴: ۱۰۱-۱۰۰).

با در هم شکستن عناصری چون قافیه و ردیف، عنصر تکرار نیز بسیاری از کارکردهای آرایه­ ای و زینتی خود را از دست می­دهد و در کارکردهایی متفاوت و جدیدتر نمود پیدا می کند.

تأثیر در موسیقی درونی، تأکید و برجسته سازی، تأثیر در تأویل متن و … از کارکردهایی است که در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد.



تأثیر در موسیقی درونی

«هنگامی که بخواهیم از چشم انداز دریافت موسیقی، یعنی ادراک زیباشناختی و مهم­تر درک احساسی موسیقی، نزدیک‌ترین هنر به موسیقی را بیابیم به هنر شاعری بر می‌خوریم» (احمدی، ۱۳۹۱: ۳۹). ایجاد موسیقی در کلام و در عین حال ایجاد هماهنگی معنایی، از شگردهای خاصی است که می­تواند در ارتقاء سطح کیفی یک شعر نقش مؤثری ایفا کند. «موسیقی شعر، دامنه­ ی پهناوری دارد. گویا نخستین عاملی که مایه­ی رستاخیز کلمه­ ها در زبان شده و انسان ابتدایی را به شگفتی واداشته است همین کاربرد موسیقی در نظام واژه­ ها بوده است» (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۴: ۸). از همین رو بهبود جنبه­ های موسیقیایی زبان در شعر و به خصوص در شعر معاصر می­تواند به عنوان یکی از شاخصه­ های هنری شاعران به کار گرفته شود و حتی گاهی از عناصر سبک ساز یک اثر نیز به شمار آید.

به تعبیر دکتر شفیعی کدکنی: «همواره شاعران بزرگ، آگاه و ناآگاه، بزرگترین شیفتگان موسیقی بوده­ اند و شعر، خاستگاهی جز به موسیقی رساندن زبان ندارد» (همان: ۳۸۹). همین تلازم شعر و موسیقی و بهره­ گیری شاعران از ایجاد رابطه بین این دو موجب شده است که توجه به جنبه­ های موسیقیایی کلام افزایش یابد و آثار بسیاری از شاعران صاحب سبک از این نظر مورد بررسی قرار گیرد. چرا که امروزه بر همگان آشکار است که «یکی از مختصات اصلی شعر آهنگین بودن کلام آن است. در شعر سنتی حد اقل آهنگ وزن عروضی و قافیه و ردیف و در شعر نیمایی وزن عروضیست. وزن عروضی و قافیه و ردیف را اصطلاحاً موسیقی بیرونی شعر می­ نامند. اما نکته اینجاست که شاعران بزرگ به این حد از موسیقی قناعت نمی­ کنند و با استفاده از بدیع لفظی و معنوی موسیقی درونی شعر را هم افزایش می­ دهند» (شمیسا، ۱۳۷۴: ۳۰۳).

تکرار به عنوان یکی از عناصر برجسته در هنر شاعری، می­ تواند از لحاظ ایجاد موسیقی به خصوص موسیقی درونی حائز اهمیت باشد. چرا که «بخش قابل توجهی از ساخت موسیقیایی شعر، مبتنی بر تکرارهای کلامی و توازن­هاست. این تکرارها متنوع و دارای سطوح گوناگونی است.» (امامی، ۱۳۸۵: ۲۴۴)

از آنجایی که فروغ فرخزاد به عنوان یکی از شاعران تأثیر گذار همواره از صنایع ادبی در آثار خود بهره گرفته است و تکرار «از مختصات مهم شعری اوست و همه ی مصادیق آن «تکرار صامت، تکرار مصوت، تکرار هجا، تکرار کلمه، تکرار جمله» در شعر او آمده است» (شمیسا، ۱۳۷۶: ۲۲۸). همچنین «تکرار کلمات در شعر سپهری نیز بسیار رخ می دهد» (یوسفی، ۱۳۷۳: ۵۶۳). خواسته یا ناخواسته روابط موسیقایی نیز بین کلمات و بافتهای مختلف شعری این دو برقرار خواهد شد.

تکرار صامت ( گ ) و واج های شبیه به آن ( ک ) و ( خ ) در شعر زیر به گوش­نوازی کلام و ایجاد موسیقی درونی در بین این خطوط یاری رسانده است.

«گوشواری به دو گوشم می­ آویزم

از دو گیلاس سرخ همزاد

و به ناخن­هایم برگ گل کوکب می­ چسبانم» (فرخزاد، ۱۳۶۸: ۳۸۸)

و تکرار صامت ( د ) در شعر سهراب نیز همین رسالت را به دوش کشیده است:

«خوب بود این مردم

دانه­ های دلشان پیدا بود» (سپهری، ۱۳۸۵: ۳۵۰)

تکرار حرف ( ش ) و هجای ( شان ) نیز در این شعر از سهراب یکی از زیباترین نمونه­ های تکرار را نشان می­دهد که علاوه بر تأثیر در موسیقی کلام، ( شرشر ) مایعات را نیز به ذهن متبادر می­کند. این نمونه می­ تواند قدرت شاعر را در چیدمان و گزینش واژه­ های کاربردی خود نشان دهد.

«چشمه هاشان جوشان

گاو هاشان شیر افشان باد

من ندیدم دهشان

بی گمان پای چپرهاشان جا پای خداست» (همان: ۳۵۱)

گاهی در اشعار سهراب و فروغ نمونه­ هایی یافت می­ شود که در آنها علاوه بر توجه به موسیقی درونی، ارتقاء موسیقی بیرونی کلام نیز مورد دقت قرار گرفته است. سهراب در شعر زیر با آوردن سجع یا همان قافیه در پایان سطور که با تکرار حروف مشترک ( است ) محقق می­شود، به انعکاس موسیقی در ساختار بیرونی شعر خود دست زده است:

«بی گمان در ده بالادست

چینه ها کوتاه است» (همان: ۳۵۲).

شعر ( آفتاب می شود ) فروغ نیز یکی از زیباترین نمونه ها در ایجاد موسیقی بیرونی توسط تکرارها است که بخشی از آن در ادامه ذکر می شود.

«تو آمدی ز دورها و دورها

ز سرزمین عطرها و نورها

نشانده ای مرا کنون به زورقی

ز عاج­ها، ز ابرها، بلورها» (فرخزاد، ۱۳۶۸: ۲۸۳)

این روند در جای­جای این شعر تکرار می­شود و می­توان گفت که شعر ( آفتاب می شود ) فروغ مبتنی بر همین تکرارها است که در پایان سطور به آرایه­ هایی چون سجع و قافیه منتهی می­شود.

البته باید توجه داشت که این شعر از اشعار آغازین کتاب تولدی دیگر است و هنوز فروغ نتوانسته است به طور کلی از حال و هوای چهار پاره­ سرایی به در آید. اگر چه با در هم شکستن ساختار عمودی شعر، قالب شعر را به شعر نیمایی سوق داده است، اما به خوبی تأثیر قالب چهارپاره در آن مشهود است و شاید علت بهره ­گیری از سجع نیز در این شعر همین باشد.

همانگونه که مشاهده شد بهره­ گیری از تکرار می­تواند تأثیر بسزایی در ایجاد موسیقی درونی و بیرونی اشعار داشته باشد، به طوری که خواننده با خواندن شعر به درک مستقیمی از گوشنوازی و زیبایی کلام دست می­ یابد.

باز نمایی عواطف و حالات

شاعران سعی می­ کنند که با به کارگیری الفاظ و عبارات مناسب عواطف و احساسات درونی خود را به مخاطب القاء کنند. به عبارتی دیگر، گزینش واژه­ گان شعری باید به گونه­ ای باشد که مخاطب را درگیر خود سازد و محرک نقاط احساسی و عاطفی او باشد، چرا که عنصر عاطفه یکی از اساسی­ ترین عناصر شعر به شمار می­ آید.

برای نمونه فروغ که همواره «کلمه برای او مایه­ های عاطفی و شعری خاصی پیدا می کند و این حرکت یا تحول را می­توان در ابعاد مختلف شعر او مشاهده کرد» (زرینکوب، ۱۳۵۸: ۲۱۴).

در شعر زیر با تکرار مصوت ( آ ) در آغاز شعر تولدی دیگر می­ تواند حس آه کشیدن و حسرت را به ذهن مخاطب تزریق کند:

«همه­ ی هستی من آیه­ ی تاریکیست

که تو را در خود تکرارکنان

به سحرگاه شگفتنها و رستن­های ابدی خواهد برد» (فرخزاد، ۱۳۶۸: ۳۸۶)

همین حالت در بخشی از شعر زیر از سهراب سپهری نیز قابل تشخیص است. تکرار مصوت ( آ ) و صامت ( ت ) در این شعر می­ توانند حالاتی چون آه و انتظار را به خوبی منعکس کنند. این انعکاس در سطر آخر با تکرار حرف ( ت ) به اوج خود می­ رسد و گویی مخاطب در جاده­­ای طولانی طنین تنش انتظار را در درون خود احساس می کند.

«آدمیزاد

این حجم غمناک

آدمیزاد

طومار طولانی انتظار است»

شعر ( ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ) نیز یکی از بهترین نمونه­ هایی است که در آن عنصر تکرار به خوبی به نمایش در می­ آید و بهترین نمونه­ های بازتاب عواطف و احساسات را ارائه می­ دهد. تکرار صامت ( س ) در جای جای شعر به خوبی حس سرما را به مخاطب تلقین می­ کند و گویی خواننده با این «زن تنها» در «آستانه­ ی فصلی سرد» یکی می­ شود:

«و این منم

زنی تنها

در آستانه­ ی فصلی سرد

در ابتدای درک هستی آلوده­ ی زمین

و یأس ساده و غمناک آسمان

و ناتوانی این دست­های سیمانی» (فرخزاد، ۱۳۶۸: ۳۹۵)

همین حالت، یعنی حس سردی در شعر سهراب نیز با تکرار صامت­های ( س ) و ( ز ) که سوز و سرمای زمستان را به ذهن متبادر می­ کند قابل تشخیص است:

«مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سمبوسه و عید.

در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد

و نه آواز پری می‌رسد از روزن منظومه ی برف

تشنه­ ی زمزمه‌ام.

مانده تا مرغ سرچینه­ ی هذیانی اسفند صدا بردارد» (سپهری، ۱۳۸۵: ۳۸۱).

گاهی تکرار کلمات نیز می توانند به نوبه­ ی خود نشان دهنده­ ی احساسات و حالات شاعر باشند.

فروغ در شعر ( بعد از تو ) با تکرار واژه­ ی ( شکست ) احساس خشم و ناامیدی خود را به خوبی منعکس می کند. باید پذیرفت که «شعر فروغ شعر حسرت کودکی است. در وحشتناک­ترین و ظالمانه­ ترین لحظه­ های زندگی­ اش به لحظه­ های پاک و روشن کودکی باز می­ گشت» (م. آزاد، ۱۳۷۶: ۲۶).

اما در این شعر، گویی از دست رفتن آن دوران را پذیرفته است و همین پذیرش ناگزیر او را دچار خشم و سرخوردگی کرده است:

«بعد از تو پنجره که رابطه­ای بود سخت زنده و روشن

میان ما و پرنده

میان ما و نسیم

شکست

شکست

شکست» (فرخزاد، ۱۳۶۸: ۴۱۲)

پس همانگونه که مشاهده می­ شود تکرار یک صامت یا مصوت یا کلمه می­ تواند انعکاس دهنده ­ی عواطف، احساسات و حالات شاعر باشد و این عامل می­تواند ارتباط شاعر و مخاطب را صمیمی­ تر و عمیق­تر جلوه دهد.



توضیح و تبیین

یکی دیگر از کارکردهای تکرار در شعر معاصر توضیح و تبیین عقاید و جهانبینی شاعر است. شاعر سعی دارد با زبان و بیانی شاعرانه تفکرات و تخیلات درونی خود را به قلم بکشد و بهره­ گیری از این عنصر موجب می­ شود که این کار را به بهترین و زیباترین وجه ممکن انجام دهد. برای نمونه سهراب سپهری در شعر زیر با استفاده از عنصر تکرار، جهانبینی خود را در باره­ ی مرگ چنین توضیح می­ دهد:

«و نترسیم از مرگ

مرگ پایان کبوتر نیست.

مرگ وارونه یک زنجره نیست.

مرگ در ذهن اقاقی جاری است.

مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.

مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می­ گوید.

مرگ با خوشه انگور می­ آید به دهان.

مرگ در حنجره سرخ – گلو می­ خواند.

مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است» (سپهری، ۱۳۸۵: ۲۹۶).

همانگونه که مشاهده می­ شود شاعر در این قسمت از شعر سعی دارد نگاه خود را در باره­ ی مقوله ­ی مرگ به مخاطب القاء کند.

فروغ نیز در شعر زیر با تکرار واژه­ ی ( شب ) سعی در توصیف لحظاتی دارد که زیبایی آنها در گذشته­ ها فرو خفته است و یاد کرد آنها چیزی جز حسرت و رنج و درد برای اکنون شاعر به ارمغان ندارد. تمامی سطور به جز سطر اول نشان از لحظاتی عاشقانه و ناب دارند. اما آنچه که در این بخش برجسته می­ نماید سطر اول است و شاعر باقی سطور را در توضیح و تفسیر این سطر آورده است. سطر اول است که نشان می­ دهد تمام آن لحظات خوش، گذرا بوده­ اند و حاصلی جز اندوه و شکست با خود به همراه نیاورده­ اند.

«انگار مادرم گریسته بود آن شب

آن شب که من به درد رسیدم و نطفه شکل گرفت

آن شب که من عروس خوشه­های اقاقی شدم

آن شب که اصفهان پر از طنین کاشی آبی بود» (فرخزاد، ۱۳۶۸: ۴۰۲).

همانگونه که مشاهده شد این کارکرد نیز می­ تواند یکی از مهمترین کارکردهای عنصر تکرار به شمار آید، چرا که شاعر با بهره­ گیری از این عنصر می­ تواند تفکرات و جهانبینی خود را با مخاطب در میان بگذارد و در بستر کلام، مفاهیم ذهنی خود را وسعت بخشد.



تأکید:

یکی از مهمترین و برجسته­ ترین کارکردهای تکرار در شعر معاصر، استفاده از آن برای تأکید بر روی واژه، احساس، موضوع و یا مفهومی خاص است. شاعر معاصر می­کوشد مفاهیم ذهنی خود را با بهره­ گیری از عنصر تکرار برجسته­ تر نشان دهد و در نتیجه تأثیر بیشتری روی مخاطب بگذارد.

فروغ فرخزاد و سهراب سپهری هر دو از جمله شاعران هستند که این کارکرد از تکرار در آثار آنها به کرّات مورد استفاده قرار گرفته است و آنها گاه و بی­گاه مضامین و مفاهیم خود را با بهره از تکرار مؤکد ساخته­ اند. دکتر یوسفی معتقد است: تکرار کلمات در شعر سهراب «گاه تکیه گاهیست برای تأکید آنچه در نظر او اهمیت دارد» (یوسفی، ۱۳۷۳: ۵۶۳)

برای نمونه سهراب در شعر «آب را گل نکنیم» با تکرار این جمله و تکرار گاه و بی­گاه واژه­ ی «آب» عشق و علاقه­ ی خود را نسبت به این مایه ­ی حیات بخش به خوبی نشان می­ دهد. او سعی دارد با مرکزیت بخشیدن و تکرار گاه و بی­گاه «آب را گل نکنیم» پیام مورد نظر خود را به شیوه­ ای روشن به مخاطب القاء می­ کند.

«آب را گل نکنیم:
در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب.
یا که در بیشه دور، سیره‌یی پر می‌شوید.
یا در آبادی، کوزه‌یی پر می­گردد.
آب را گل نکنیم:
شاید این آب روان، می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب» (سپهری، ۱۳۸۵: ۳۵۱)

فروغ نیز با تکرار «گوش کن، وزش ظلمت را می­شنوی؟» در شعر «باد ما را خواهد برد» به مضمون تاریکی و نا امیدی مرکزیت بخشیده است و با تأکید سعی دارد این حس ناامیدی را به بهترین وجه ممکن به تصویر بکشد.

«گوش کن

وزش ظلمت را می­ شنوی ؟

من غریبانه به این خوشبختی می­ نگرم

من به نومیدی خود معتادم

گوش کن

وزش ظلمت را می ­شنوی؟» (فرخزاد، ۱۳۶۸: ۲۹۰).

همچنین فروغ در شعر «تولدی دیگر» با تکرار فعل «می­ دانم» اعتماد و اطمینان خود را از تولد دوباره­ اش در شعر و یا به طور کلی در پهنای هستی و نیستی چنین به تصویر می­ کشد:

«دستهایم را در باغچه می کارم

سبز خواهم شد ، می­ دانم ، می­ دانم ، می­ دانم» (فرخزاد، ۱۳۶۸: ۳۸۸)

و سهراب نیز در شعر مسافر بار دیگر همین روال را در پیش می­ گیرد و با تکرار «دلم گرفته است» در دو سه بخش از شعر حس تنهایی و حزن خود را به رشته­ ی تحریر در می آورد:

«دلم­ گرفته ،
دلم عجیب گرفته است» (سپهری، ۱۳۸۵: ۳۰۵).

نمونه­ هایی از این دست که در شعر فروغ و سهراب فراوان نیز یافت می­ شود، بیانگر اهمیت یکی دیگر از کارکردهای عنصر تکرار و به طور کلی خود این عنصر است.

ایجاد مدخل­های متعدد

«آغاز شعر از عنصرهای میان مایه ­ای تشکیل شده است که آنها خود می­ توانند مدخلیت­های متعددی را بیافرینند» (نیکوبخت و برانوندی، ۱۳۸۳: ۱۴۰).

این مدخل­ها که به وسیله­ ی تکرار یک سطر یا یک بند از شعر صورت می­ گیرد، اجازه می­ دهد که شعر فضای جدیدتری را در بستر خود به سیلان در آورد. شاید این مدخل­ها را بتوان چیزی شبیه تجدید مطلع در قصاید سنتی به شمار آورد.

برای نمونه: سهراب در شعر «صدای پای آب» بارها عبارت «اهل کاشانم» را تکرار کرده است که هر بار این تکرارها شعر را به فضایی جدیدتر رهنمون می سازد. به خصوص آخرین تکرار این عبارت مدخلی فراهم می­ آورد تا شاعر وارد فضای اصلی ذهنی و شعری خود گردد و در حقیقت جهانبینی و دنیای فکری اصلی خود را به نمایش درآورد. گویی تا به این قسمت از شعر برای وصول به تبیین این جهان­بینی سروده شده است.

«اهل کاشانم، اما
شهر من کاشان نیست.
شهر من گم شده است.
من با تاب ، من با تب
خانه­ ای در طرف دیگر شب ساخته ­ام» (سپهری، ۱۳۸۵: ۳۰۰)

در شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» نیز فروغ با تکرار عباراتی چون: «زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت» و «مردی از کنار درختان خیس گذشت» و «به مادرم گفتم دیگر تمام شد» همین رسالت را به دوش عنصر تکرار نهاده است. (ر.ک. فرخزاد، ۱۳۶۸: ۳۹۵ تا ۴۱۲).



تأویل و باروری معنا

«تاویل در زبانهای فارسی و عربی به معنای بازگرداندن چیزی به اول و اصل آغازینش است» (احمدی، ۱۳۷۸: ۴۹۷). امروزه کاربرد این اصطلاح مفاهیمی گسترده تر را در بر می گیرد و می توان گفت: موضوع تأویل، یعنی «متن به وسیع‌ترین معنای آن، نیز می‌تواند نمادهای موجود در رؤیا یا حتی اسطوره‌ها و نمودگارهای جامعه یا ادبیات باشد» (ریکور، ۱۳۶۸: ۵۲).

با در نظر گرفتن این اشاره­ ی کلی می­توان دریافت که امروزه بر خلاف ادبیات کلاسیک، ارتباط مخاطب با متن بر اساس نشانه­ ها و نمادهای نهفته در متن وسیعتر و صمیمانه­ تر است، به طوری که مخاطب در برداشت و دریافت­های خود از متن آزادانه­ تر و خلاقانه­ تر عمل می­ کند.

یکی دیگر از کارکردهای تکرار در شعر معاصر، ایجاد فضایی باز برای باروری معنا و تأویل هرچه بیشتر در متن است. برای نمونه سهراب در شعر «غربت» با تکرار کلمات که در حقیقت نشانگر تضاد و تناقض میان زندگی شاعر و دیگران است، قدرت تأویل را بالاتر می ­برد و مخاطب را در کشف لایه­ های دیگر متن راغب­تر می­ سازد.

«ماه بالای سر آبادی است ،
اهل آبادی در خواب‌.
روی این مهتابی ، خشت غربت را می بویم‌.
باغ همسایه چراغش روشن‌،
من چراغم خاموش» (سپهری، ۱۳۸۵: (۳۵۵)

تکرار «خانه­ ی دوست کجاست» در ابتدا و انتهای شعر نشانی نیز می­تواند ارتباط مخاطب را با متن افزایش دهد (ر.ک. همان: ۳۵۸). چرا که فضایی باز در انتهای شعر برای فعالیت ذهنی و حسی خواننده به جا می­ ماند و پس از پایان شعر، این خواننده است که باید برداشت­ها و دریافت­های خود را با متن یکی کند.

شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» فروغ نیز چنین پتانسیل قدرتمندی را در خود پرورش داده است. تکرارهای گاه و بی­گاه سطرهایی چون «ساعت چهار بار نواخت» و کلماتی چون «سلام» و سطر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» در بند پایانی شعر، فضایی کاملاً چند لایه و تأویل­ پذیر برای مخاطب ایجاد کرده است. (ر.ک (فرخزاد، ۱۳۶۸: ۳۹۵ تا ۴۱۲).

متن آنقدر قدرتمند است که از حوزه­ ی تک آوایی و تک معنایی کاملاً فاصله گرفته است و با بهره­ گیری استادانه از عنصر تکرار، ذهن مخاطب را در دریافت معانی بی انتها آزاد می­ گذارد.

همانگونه که مشاهده می­ شود ایجاد باروری معنا و تأویل متن نیز یکی دیگر از کارکردهای مهم عنصر تکرار به شمار می­ آید. این کارکرد نیز مانند کارکردهای دیگر تکرار علاوه بر ایجاد تناسب زیبا شناسانه در متن، می­ تواند رابطه­ ی مخاطب و شاعر را محکم­تر و عمیق­تر سازد.

نتیجه­ گیری

همانگونه که در صفحات گذشته مشاهده شد، عنصر تکرار یکی از مهمترین و شاخصترین عناصر سبک ساز در شعر معاصر به شمار می آید. شاعر با بهره­ گیری به جا از این عنصر می­ تواند ظرفیت­های متفاوتی در فضای شعری خود به وجود آورد که همین مسئله نشان­گر کارکردهای وسیع و حائز اهمیت این عنصر در بستر شعر است.

کارکردهایی چون: ایجاد موسیقی درونی. بازنمایی عواطف و حالات. توضیح و تبیین. تأکید. ایجاد مدخل­های متعدد. تأویل و … که هر یک به نوبه­ ی خود تأثیر بسزایی در گیرایی و باروری متن ایجاد می کنند.

شاعر با استفاده از پتانسیل­های موجود در عنصر تکرار سعی دارد بر خلاف دوران گذشته، علاوه بر ایجاد موسیقی درونی و القاء درک زیبا شناسانه در متن، مفاهیم ذهنی و درونی خود را نیز به وجوه مختلف به رشته­ ی قلم در آورد و ذهن مخاطب را در کشف و تکمیل معناهای گسترده­ تر درگیر و همراه سازد.

  • کتاب