فیلتر مقالات

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مقالات

این منم، ساموئل بکت

این منم، ساموئل بکت

نویسنده : حمیدرضا امیدی سرور

در سال ۱۹۶۹ #بکت به نیت گذراندن تعطیلاتی آرام، به تونس رفت و هتلی در منطقه‌ای بی سرو صدا گرفت. اما مدتی بعد یکباره با هجوم سیل خبرنگاران به هتل روبه رو شد، به خیالش یکی از ستارگان سینما با آمدن به این منطقه‌ی دورافتاده سکوت و آرامش او را برهم زده است. اما وقتی در اتاقش را باز کرد و نور فلاش دوربین‌ها چشمانش را آزرد و خبرنگاران سمج از سروکولش بالا رفتند، برای دقایقی شوکه شد.
اگرچه در این زمان بکت اسم و رسمی در دنیای ادبیات پیدا کرده بود، اما سوژه‌ای آنقدر جذاب نبود که کسی او را تعقیب کند آن هم نه در اروپا، بلکه در این منطقه دورافتاده از تونس. کمرویی و ضعف بنیه بکت کار را برای او دشوار کرده بود، اما وقتی راز حضور خبرنگاران را دریافت، هر طور که بود برخود مسلط شد، جلوی آنها نشست تا به سوالاتی که از برنده‌ی نوبل ادبیات داشتند، پاسخ بگوید.
در آن زمان روزهایی را به یاد آورد که با وجود اعتماد به نفسی که داشت، کسی آثارش را جدی نمی‌گرفت. منتقدان نوشته‌هایش را کسل کننده و آشفته محسوب می‌کردند و ناشران نیز تمایلی برای چاپ آثارش نشان نمی‌دادند، خوش‌قلب‌ترین آنها که بارقه‌هایی از استعداد او را کشف کرده بود این شانس را به بکت می‌داد که با تقبل هزینه‌ی انتشار، نوشته‌اش را منتشر کند.
در جوانی با هم‌وطن نامدارش #جیمز_جویس دوستی و مراوده‌ای پیدا کرده بود، یک جور رابطه‌ی استاد و شاگردی میان بکت با نویسنده‌ای که ستایشش می‌کرد. جویس بارقه‌های استعداد را در ناصیه‌ی این جوان ایرلندی دیده بود و به او اجازه می‌داد تا در نوشتن و اصلاح آثارش کمک حالش باشد به خصوص این که بینایی‌اش وضع درستی نداشت و حضور گاه به گاه بکت کمک حالش بود.
اما این رابطه‌ی ادبی سرانجامی تراژیک پیدا کرد. دختر جویس عاشق بکت شده بود و این جوان کم‌روی عاشقِ ادبیات، علاقه‌ای به دختر جویس نداشت که علاوه بر انحراف مردمک چشمانش، به مشکلات عدیده‌ی روانی هم دچار بود و در بیان احساستش بیش از حد صراحت به خرج می‌داد. با این که بکت رعایت شأن استاد را می‌کرد، اما کار به جایی رسید که حقیقت را برای او بازگو کرد که به مذاق دختر جویس خوش نیامد. بکت تصمیم گرفت با حفظ رابطه با استادش، فاصله‌ی دیدارها را طولانی‌تر کند کند اما در نهایت این جویس بود که تحت فشار همسر و دخترش با بکت قطع رابطه کرد.
از بخت‌یاری‌اش بود که پدر اگرنه ارثیه‌ای بزرگ که آب باریکه‌ای برای او باقی گذاشت که اگر ولخرجی در کار نمی‌بود، با صرفه‌جویی می‌توانست می‌توانست به ادبیات بپردازد و همین کار را هم کرد. اما توفیق ادبی دیر هنگام به سراغش آمد. با این حال خود همواره امیدوار بود اگرچه مادر مخالف‌خوانش بسیار کوشید پسرش را از وقت تلف کردن پای ادبیات منصرف کند که نتوانست. در طول سال‌های بعد بکت آثار گوناگونی نوشت که همگی در جذب مخاطب و جلب نظر منتقدان ناکام ماندند.
با این احوال بکت به پنجاه سالگی نزدیک می‌شد بی آن که شهرتی برای خود دست و پا کرده باشد. نمایش‌نامه‌ای نوشته بود با عنوان در انتظار گودو، چندماهی از انتشارش گذشته بود اما هنوز توجه خاصی بدان نشده بود. سرانجام صاحب سالنی ورشکسته این اثر به عنوان آخرین نمایشی که روی صحنه می‌فرستاد، پذیرفت؛ البته این حقیقت را از بکت پنهان کرده بود.
بکت چنان با جدیت و سختگیری روی نحوه‌ی اجرا و بیان دیالوگ‌ها نظارت داشت که صدای بازیگران را درآورده بود. با این حال هنوز از نتیجه‌ی کار و واکنش تماشاگران نگران بود چنان که شب اول اجرا در سالن حضور نیافت. تماشاگران از دیدن این نمایش متفاوت بهت‌زده اما راضی به نظر می‌رسیدند. در آغاز هر اجرا سالن پر از تماشاگر می‌شد اما به تدریج تعدادی از آنها سالن را ترک می‌کردند، اما گویی همان‌ها نیز درمی‌یافتند که با اثر مهمی روبه‌رو هستند که قدرک درک آن را ندارند، برخی هم بی آن که بدانند چرا، محو جذابیت و جادوی نمایشی می‌شدند که به نظرشان بالاتر از سطح درک آنها بود. البته در انتطار گودو طرفداران پرشوری هم داشت که در میان آنها منتقدان بسیاری حضور داشتند. منتقدانی که تا آن زمان به کارهای بکت، به دلیل این که سردرگم‌کننده و کسالت‌بار هستند، نهایت بی‌توجهی را روا داشته بودند!
تقدیر این گونه بود که در انتظار گودو نه تنها آن سالن را از ورشکستگی نجات دهد، بلکه ناجی نویسنده خود نیز باشد. اندک زمانی بعد آوازه‌ی شهرت این نمایش‌نامه به دیگر کشورها نیز رسید و بکت را به چنان اعتبار و موفقیتی رساند که آثار مهجور مانده‌اش در مرکز توجه قرار گرفتند و در این ارزیابی تازه مهر با اقبالی بسیار روبه‌رو شدند. دوران شهرت و ثروت برای بکت آغاز شده بود، دورانی که با کسب جایزه‌ی نوبل شکلی رؤیایی به خود گرفت و نام او را به عنوان یکی از نویسندگان بزرگ ادبیات انگلیسی‌زبان جاودان ساخت. ساموئل بکت که در سال ۱۹۰۶ در دوبلین به دنیا آمده بود، در سال ۱۹۸۹ در پاریس از دنیا رفت. بکت با نمایش‌نامه‌اش به شهرت جهانی رسید اما در کارنامه‌ی او رمان‌های ارزنده‌ای چون مورفی (۱۹۳۸)، وات (۱۹۵۳)، مالوی (۱۹۵۱)، مالون می‌میرد (۱۶۵۱)، نام‌ناپذیر (۱۹۵۳)، گم‌گشتگان و ... دیده می‌شوند که شاهکارهایی اصیل و البته دشوارخوان به شمار می‌روند!
کتاب «پارتیزان و کبوترها» شامل مقالاتی انتقادی درباره‌ی زندگی و آثار چنین نویسنده ای‌ست. نام این کتاب که به همت بهروز حاجی محمدی گردآوری و ترجمه شده است، اشاره‌ی ظریفی دارد به دوره‌ای از زندگی بکت و مترجم با انتخاب این نام به روزگار پرفراز و نشیبی که ساموئل بکت پارتیزانِ پر شور نهضت مقاومت فرانسه در جنگ دوم جهانی بود. در واقع بکت نیز همانند بسیاری از نویسندگان نهضت مقاومت در فرانسه در جنگ علیه فاشیسم هیتلری حضور داشت. این در حالی است که او از جمله نویسندگان پوچ‌گرا محسوب می‌شد که دیدگاهی بدبینانه به زندگی انسان دارد، ولی در عین حال باور دارد که انسان با مبارزه و کوشش می‌تواند بهبودی به اوضاع و احوال خود بدهد.
مترجم کتاب در مقدمه‌ی آن آورده است:«کتاب حاضر برای پژوهشگران ادبی-هنری و دانشوران هنرهای نمایشی و ادبیات انگلیسی منبع سودمندی است. علاقه‌مندان تئاتر نیز این کتاب را مفید خواهند یافت. امیدوارم این مجموعه به‌رغم کاستی‌های احتمالی، تصویر روشن‌تری از بکت ترسیم کند: او که بازیگر ذهن و زبان بود، او که بر تراژدیِ وجود خندید، او که مفاهیم انتزاعی مرگ و سکوت را به صحنه برد، او که در نهضت مقاومت فرانسه، برای آزادی انسان جنگید و در آخرین روزهای عمرش به کبوترها دانه داد و رفت.»
سالشمار زندگی ساموئل بکت، اختصارات، پیشگفتار مترجم، بکت: زندگی و زمینه‌ها، ساموئل بکت، ریشه‌های تاریخی متنی و زندگینامه‌ای، بکت دکارتی ۱۹۵۹ _ ۱۹۶۹، سه رمان و چهار نوول: تسلیم نهایی روح به زاده شدن، صحنه‌های هویت: از آخرین نوار کراپ تا نمایش، سرهای مردگان: روایت عذاب دوزخ در «نمایشنامک‌ها»، سرچشمه‌های جاذبه در تئاتر بکت، بکت و کتابشناسی او؛ بخش‌های مختلف این کتاب خواندنی را تشکیل می‌دهند.
ترجمه‌ی دو مقاله‌ی «زندگی و زمینه‌ها» و «بکت و دکارتی» از کتاب #دیوید_پتی، «سه رمان و چهار نوول»، «صحنه‌های هویت» و «سرهای مردگان» از کتاب #جان_پیلینگ و نیز مقاله‌‌ی «ساموئل بکت» از #ژان_ژاک_مایو، مهم‌ترین مقالات کتاب را تشکیل می‌دهند که برای هر علاقه‌مند جدی ادبیات واجد نکات تازه و سودمند هستند؛ چرا که تصویری انتقادی از نوع ادبیاتی که بکت نمایندگی می‌کند، در اختیار خواننده قرار می‌دهد.
اولین اجرای «در انتظار گودو» قریب به شش دهه پیش از این در سالن تئاتر بابیلون در پاریس به اجرا گذاشته شد. ساموئل بکت در این نمایش آوانگارد کوچک چه کرده که «در انتظار گودو» بخشی از ادبیات نمایشی دنیا را شکل داده است؟
این در حالی است که 60 سال پیش، پس از اولین اجرای نمایش به زبان فرانسه، پاریسی‌هایی که به تماشای آن نشسته بودند از تعجب ابرو بالا انداخته بودند و سعی می‌کردند جدیدترین تجربه‌ی دنیای تئاتر را هضم کنند.
#جیمز_نولسن دوست و زندگی‌نامه‌نویس بکت در این مورد گفت: «هزاران نفری که می‌گویند اجرای اول را دیده‌اند، راست نمی‌گویند. سالن بابیلون این تعداد صندلی نداشت!»
از طرفی مطمئناً آنها چیزی از این نمایش نمی‌فهمیدند. اجرای این نمایش جمع و جور که تغییری عظیم در تئاتر ایجاد کرد از پنجم ژانویه سال 1953 شروع شد.
اما چه شد که «در انتظار گودو» چنین ماندگار شد؟ چطور این نمایش‌نامه دربرابر خیل عظیم ایده‌های نو و نویسندگان سنت‌شکن دهه 1950 و 1960 مقاومت کرد و سرپا باقی ماند؟
پروفسور نولسن معتقد است: «به نظر من پاسخ در ابهام نمایش‌نامه نهفته است. نمایش‌نامه به طور تلویحی به خیلی چیزها اشاره می‌کند، اما آشکارا چیزی را بیان نمی‌کند. مردم می‌توانند همان خوانشی را از نمایش‌نامه داشته باشند که خودشان دوست دارند.»
به گفته‌ی نولسن همین تفسیرپذیری «در انتظار گودو» است که آن را از سکه نینداخته است، چرا که وقتی اثری درمورد گذر زمان باشد، هرگز کهنه نمی‌شود.
از طرفی نمایش سوالات فلسفی مهمی درمورد زندگی و مرگ و هدف نامعلوم آنچه میان این دو رخ می‌دهد، مطرح می‌کند و به نوعی این سوال‌ها مختص زمان و مکان خاصی نیستند. اجرای این نمایش‌نامه در کشورهای مختلف سراسر دنیا گواهی بر همین مدعاست.
از طرفی می‌شود ادعا کرد هیچ بحران یا مشکل اجتماعی بدون «گودو» نیست. این نمایش در دهه 1990 در سارایوو تحت اشغال روی صحنه رفت، در آفریقای جنوبی از این نمایش به عنوان اعتراضی به آپارتاید استقبال کردند و اجرای آن در نیواورلئان پس از توفان کاترینا، مقدمه‌ای بود برای احیای نیواورلئان.
یکی از اجراهای جالب «در انتظار گودو»، اجرای آن در زندان سن‌کوئنتین در کالیفرنیا در دهه‌ی 1950 بود، جایی که بسیاری از زندانیان حس می‌کردند این نمایش حدیث نفس خودشان است.
دوستی پروفسور نولسن با بکت از طرفی میراثی غنی برای دانشگاه ریدینگ به همراه داشت، این داشگاه امروزه محل نگهداری از بزرگ‌ترین آرشیو آثار بکت است. بکت از اوایل دهه‌ی 1970 بسیاری از دست‌نوشته‌ها و یادداشت‌های خود را که در کیف، جعبه یا ساک قرار داده بود به نولسن داد و بدین ترتیب «بنیاد بین‌المللی بکت» به بزرگ‌ترین منبع تحقیقاتی درمورد این نویسنده بدل شد.
اما اجرای نمایش بدون سختی و مشکل نبود. حتی ممکن بود اصلاً روی صحنه نرود. نه قرار بود بازیگری مطرح در نمایش بازی کند و نه چهره‌ای مهم از آن حمایت کرده بود. اتکای نمایش به راجر بلین بازیگر و کارگردان و بودجه‌ی اندکی بود و با شروع اجراهای نمایش این تبلیغ زبانی بود که آن را مطرح کرد.
هیچ‌کدام از بازیگران اولین اجرای نمایش‌نامه زنده نیستند و سالن نمایش هم چند سال پس از این اجرا تعطیل شد. بلین در مصاحبه‌ای که در دهه 1960 با تلویزیون فرانسه انجام دارد درمورد قدرت نمایش گفت: «به خودم گفتم این اثر خارق‌العاده است و باید اجرا شود و به قیمت جانم هم شده از این نمایش‌نامه دفاع می‌کنم.»
اجرای نمایش در لندن (دو سال پس از اولین اجرای نمایش در فرانسه) به زبان انگلیسی و با کارگردانی پیتر هال 24 ساله، همچنان کاری جنجالی بود. این درحالی است که #هارولد_پینتر، که آن زمان بیست‌وچند ساله بود بکت را «شجاع‌ترین و جاودانه‌ترین نویسنده‌ی زمان» توصیف کرد و در مقابلش #برنارد_لوین معروف در نقدش درمورد «در انتظار گودو» نوشت: «حماقت تمام و کمال.»
نولسن که مهم‌ترین رابطه‌ی دنیای امروز با بکت است، دلیل جذابیت بکت را در شخصیت معمایی او می‌داند. نویسنده‌ای که انزوای سحرآمیزش به نوعی «بِرَند ادبی» بدل شد. او با این باور که بکت «بدبین» بوده موافق نیست و گفت: «بکت خیلی‌وقت‌ها شوخ‌طبع و بذله‌گو و هم‌صحبت دلنشینی بود که حس شوخ‌طبعی معرکه‌ای داشت، اما المانی ناامیدکننده و یأس‌آور بخشی از زندگی او بود. به ویژه بعد از پایان جنگ که به شدت درگیر رمان نوشتن بود.»
به عقیده‌ی نولسن، یکی از دلایل جذابیت «در انتظار گودو» طنز نهفته‌ی آن است. می‌شود گفت این نمایشنامه یک طنز سیاه است و طنز در آن برای تقلیل حس گرفتگی آن به کار رفته.
با همه این حرف‌ها، «در انتظار گودو» امروز یکی از مهم‌ترین آثار نمایشی قرن بیستم است و همان‌طور که بسیاری از بازیگران منتظر بودند به بلوغ کافی برای بازی در نقش «شاه لیر» برسند، حالا منتظرند برای بازی در این نمایش‌نامه پخته شوند.
به گفته‌ی نولسن ارتباط عمیقی بین این نمایش‌نامه و نقاشی دیده می‌شود. «بکت به شدت به نقاشی علاقه داشت، نه این که فقط دوست داشته باشد کنار نقاش‌ها باشد، نه! او متخصص برجسته‌ی نقاشی قرن هفدهم هلند بود. او با تصاویر آن نقاشی‌ها زندگی کرده بود و به نظرم حس آن نقاشی‌ها در صحنه نمایش دیده می‌شود.»
«در انتظار گودو» شهرت جهانی را برای بکت به همراه داشت و به واسطه‌ی همین نمایش‌نامه و آثاری دیگر بود که برنده‌ی جایزه نوبل ادبیات شد.
جان کالدر، ناشر «در انتظار گودو» خاطره‌ی جالبی از این نمایش‌نامه‌نویس دارد. «بکت با سراسیمگی از هواپیما بیرون آمد و وقتی درهای هواپیما دوباره بسته شد، از بلندگوها شنیدیم: کاپیتان گودو به شما خوشامد می‌گوید. همان موقع بکت به من گفت: انگار سرنوشتم بالاخره به من رسید!»
آنچه در ادامه می‌خوانید 10 جمله ماندگار از بکت به انتخاب نشریه‌ی تلگراف است:
- سعی کردی. شکست خوری. اشکالی ندارد. دوباره سعی کن. دوباره شکست بخور. بهتر شکست بخور.
- هیچ چیز بامزه‌تر از شاد نبودن نیست، مطمئن باشید. بله، بله، شاد نبودن مسخره‌ترین چیز دنیاست.
- عادت بزرگ‌ترین میراننده است.
- نه، از هیچ چیز پشیمان نیستم، تنها پشیمانی من به دنیا آمدنم است، همیشه به نظرم مرگ کسل‌کننده‌ترین چیز دنیا بوده.
- همه‌ی ما دیوانه به دنیا آمده‌ایم. برخی دیوانه می‌مانیم.
- کلمات تنها چیزی هستند که ما داریم.
- تولد، مرگ او بود.
- من از سرنوشت انسان چه می‌دانم؟ درمورد کلم بیشتر می‌توانم برایتان حرف بزنم.
- شما روی زمین هستید. هیچ درمانی برایش نداریم.
- اول برقصید. بعد فکر کنید. نظم طبیعی همین است.

  • سبک زندگی
  • مذهبی
  • مرور آثار
  • نویسنده