فیلتر مقالات

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مقالات

نگاهی به کتاب «جنبه‌های رمان»

نگاهی به کتاب «جنبه‌های رمان»

نویسنده : یزدان سلحشور

اول از هم بگویم که این متن نه نقد است نه اظهار فضل، نه خلاصه‌ی کتاب، نه جزوه برای قبولی در کنکور، نه چیزی که بشود از آن دزدید و به اسم خود برای اولین، دومین یا سومین عشق زندگی‌تان ارسال کنید تا او هم بنویسد: «واووو! شما چقدر بادانش‌اید! پارک طالقانی همدیگر را ببینیم یا کتابخانه‌ی ملی؟»
این متن، صرفاً یک معرفی‌ست درباره‌ی کتابی که نوشته یکی از مشهورترین نویسندگانِ غیرِ تأثیرگذار انگلیسی‌زبان در قرن بیستم است و مترجم‌اش هم نویسنده مشهورترین کتاب آموزش داستان‌نویسی در ایران است که در عینِ حال بدآموزترین و مخرب‌ترین کتاب آموزشی‌ای‌ست که هر که خواسته با اتکا به آن، خشت دوم را بگذارد و نویسنده شود، مجبور شده دعوای خانوادگی آقای کج و خانم ثریا را تحمل کند در دادگاه خانواده -شعبه‌ی داستان‌نویسی مدرن- اما از من قبول کنید که #یونسی، مترجم خیلی بهتری‌ست. اگر «هنر داستان‌نویسی» کتاب خوبی نیست مال فارسی‌نویسی و شیوه‌ی روایت و این قصه‌ها نیست مال این است که یونسی داستان را به شکلی اشتباه فهمیده و بر اساس همین اشتباه هم قواعد و ابزارها را تعریف کرده و غیر از این‌ها، چون هم ارتشی زمان پهلوی دوم بوده هم اعدامی آن دوره –به دلیل عضویت در شبکه‌ی نظامی حزب توده- به حکم صادر کردن و حکم گرفتن عادت داشته و بر اساس مستندات و مدارک اشتباه، درباره‌ی داستان مدرن حکم هم صادر کرده.
«جنبه‌های رمان» [Aspects of the Novel] البته قصه‌اش جداست. کتابی خواندنی‌ست و خیلی خوش‌خوان و با توصیه‌های عالی برای نویسندگان نوآمده، دیرآمده و حتی حرفه‌ای. تأکید می‌کنم که فورستر [Edward Morgan Forster] در این کتاب «توصیه»های طلایی دارد و این به معنای آن است که «حکم» نیست یعنی قواعد و ابزارها را از نو تعریف نمی‌کند؛ راه‌های استفاده بهتر از این قواعد را به مخاطب توصیه می‌کند اما این راه‌های استفاده بهتر مثل توصیه‌های کوندرا [در «هنر رمان» و رمان‌هایش] نیست که برای این ابزارها، راه استفاده‌ی تازه‌ای را طراحی و پیشنهاد می‌کند. فورستر، در نهایت یک «محافظه‌کار ادبی»ست [گرچه در عرصه‌ی فعالیت اجتماعی-سیاسی این گونه نبوده] محافظه‌کاری که حتی در پاسخ به تقاضای ساتیا جیت رأی برای ساخت فیلمی از روی مشهورترین رمانش یعنی گذری به هند، جوابی محکم و در عینِ حال نه چندان مؤدبانه داده بود: «شما از تسلط حرفه‌ای درخور برای ساخت این فیلم برخوردار نیستید!» البته این را هم بدانید که این کتاب در سال ۱۹۲۷ منتشر شده و در آن زمان فورستر ۴۸ ساله، نویسنده پیشرویی بود و بعدها به دلیل گوشه‌گیری و قناعت به همان دست‌آوردها، بدل به «محافظه‌کاری ادبی» شد؛ اما این کتاب چگونه شکل گرفت و درباره چیست؟ ویکی‌پدیا به ما می‌گوید: «این کتاب از گرد آمدن سخنرانی‌های #فاستر [فورستر] در کالج ترینیتی کمبریج تهیه شده است. فاستر [فورستر] در این سخنرانی‌ها با تمرکز بر ادبیات انگلیسی، رمان را از جنبه‌های داستان، شخصیت‌ها، طرح، فانتزی، فرابینی، انگاره و آهنگ مورد بررسی قرار می‌دهد.» و البته یک سری اطلاعات هم از زندگی او به ما می‌دهد مثل این‌که: «فورستر پس از اتمام دانشگاه، تصمیم گرفت که به‌طور جدی به نوشتن بپردازد. در سال ۱۹۰۱ همراه با مادرش به ایتالیا و یونان سفر کرد. این سفرها الهام‌بخش دو رمان اول او شدند. در سال ۱۹۰۴ داستان کوتاه «آنسوی پرچین» را در ایندیپندنت منتشر کرد. در سال ۱۹۰۵ رمان جایی که فرشتگان می‌ترسند گام بردارند را منتشر کرد. بین سال‌های ۱۹۰۵ تا ۱۹۰۶ در آلمان به تدریس و مربی‌گری کودکان پرداخت. در سال ۱۹۰۷ به عضویت گروه بلومزبری درآمد و روابط دوستانه‌ای را با #ویرجینیا_وولف و #لئونارد_وولف تشکیل داد. در سال ۱۹۰۸ رمان اتاقی با منظره را منتشر کرد. در سال ۱۹۱۰ رمان هواردز اند را منتشر کرد که به نخستین موفقیت چشمگیرش تبدیل شد. بین سال‌های ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۳ به هند سفر کرد.»
همان طور که گفتم فورستر در آغاز، یک محافظه‌کار نبود این را، هم از معاشرتش با خانواده وولف‌ها می‌توان فهمید هم از توصیه‌هایی که در این کتاب کرده و عملاً، خیلی هم رادیکال و نوگرایانه‌اند البته با متر و معیارهای پیش از جنگ جهانی دوم؛ مخصوصاً در بخش «فانتزی» کتاب: «همیشه بهترین راه وصول به تعریفی، درباره هر جنبه از آثار داستانی، این است که ببینیم نوع تقاضایی که از خواننده دارد چیست:کنجکاوی در گفتگوی از داستان، احساسات انسانی و حس ارزیابی و تشخیص در سخن از اشخاص داستان، هوش و حافظه در پیوند با طرح. و اما فانتزی از ما چه می‌خواهد؟ او از ما می‌خواهد که مبلغی اضافه بپردازیم، و ما را ناگزیز از تعدیل و تنظیمی می‌کند که با آنچه یک اثر هنری طلب می‌کند فرق دارد: یک تعدیل اضافی.» بعد درباره‌ی باورپذیری و باورناپذیری صحبت می‌کند و درباره «تجسم»؛ [یا صحبت نمی‌کند اما به گمان من آنچه که با کلمه «واقعی»-در سطرهای بعد- نشان می‌دهد همین است] توجه کنید که برای «فانتزی» از کلمه «او» استفاده می‌شود که احتمال می‌دهم کار فورستر باشد نه یونسی که در ترجمه هم محافظه‌کار بود و فرض را بر این می‌گیرم که فورستر بر وجه «جان‌بخشی» در فانتزی هم اشراف داشته و با همین استفاده ظریف از ضمیر انسانی، آن را «اجرا» کرده؛ البته هر متنی، پیش از آنکه خود بگوید که چیست در سفره‌ی مشترکی که با ذهن مخاطب پهن می‌کند به «سبد غذایی» قابل ملاحظه‌ای برای آن «وعده» دست می‌یابد.
شاید این چیزهایی که من در این کتاب می‌بینم صرفاً برداشت من باشد یعنی من بیکن می‌بینم سرِ این سفره و پنیر سوئیسی و جرعه‌ای از حال و هوای آلپ اما ممکن است فورستر فقط کوفت و زهرمار سرِ سفره‌اش باشد! خُب شما هم بروید سرِ این سفره، شاید قیمه نذری پیدا کردید! به گمانم واقعاً مهم نیست که در یک «متن» از اول چه چیزی بوده بلکه این «قدرت باوراندن» متن است که در مقاطع زمانی مختلف، مخاطبانی از زبان‌های مختلف را قانع کند که برای نیازهای آنها نوشته شده و «جنبه‌های رمان» فورستر چنین کتابی‌ست و البته نباید از یاد برد که مثل تمام کتاب‌هایی از این دست که حاوی «توصیه» هستند، در عینِ جدی گرفتن، نباید جدی‌اش گرفت و بالعکس! مثالی بزنم: لبِ دریا هستید و تابلویی زده شده که شنا کردن مساوی با خطر مرگ! از این جدی‌تر که نداریم، داریم؟ اما این خطر مرگ برای چه کسی‌ست؟ یک شناگر مبتدی یا قهرمان المپیک؟ بنابراین، شما همیشه در مرز حماقت یا جسارت، زندگی خودتان، دستِ خودتان است؛ و در آخر: آرزو می‌کنم موقعی که داستان می‌نویسید و فکر می‌کنید قهرمان المپیک هستید لااقل در استخرِ سرِ کوچه‌تان، قبلاً دست و پایی زده باشید!

  • نقد و بررسی
  • کتاب
  • نویسنده
  • پیشنهاد کتاب