موضوع(ها): داستانهای آمریکایی - قرن 20م. ۴۲۰ صفحه - جلد ۱(فهرست تمام مجلدات ) - رقعی (شومیز) - چاپ ۵ - ۱۱۰۰ نسخه ISBN: 978-964-6807-81-5 تاریخ نشر:۹۴/۰۹/۱۸ قیمت :۲۳۰۰۰۰ ریال كد دیویی:۸۱۳.۵۴ زبان كتاب:فارسی محل نشر:تهران - تهران
جورج آر.آر. مارتینجرج ریموند ریچارد مارتین (George Raymond Richard Martin)، نویسنده و نمایشنامهنویس آمریکایی سبکهای فانتزی، علمی–تخیلی و وحشت است. مارتین بیشتر به خاطر مجموعهی فانتزی پرفروش و موفق «ترانه یخ و آتش» شناخته میشود.
چهار یا پنج سال پیش بود که تب سریال گیم آف ترونز همه رو گرفته بود و من وقتی مطلع شدم این سریال اقتباسی است تصمیم گرفتم اول کتابهاشو بخونم. چند صفحهای از کتاب اول رو خوندم و بعد متوجه شدم که چقدر کتابهاش طولانیه و زیاده و به همین زودیها تموم نمیشه و از طرفی اسپویلرها همه جا کمین کردند و من هم از سریالبینها عقب میفتم. برای همین کتاب رو بستم و سراغ سریالش رفتم. اما جالبه که همون چند صفحهای که از کتاب خوندم بعد چند سال هنوز تو ذهنم ماندگار بود و حتی خوب یادم بود که تا کجا خونده بودم. به هیچ وجه پشیمون نیستم از اینکه اول سریال رو دیدم بعد سراغ کتاب رفتم. هر دو اثر به حد کفایت قوی هستند. و بخاطر تعدد شخصیتها و لوکیشنها، شاید اگر سریال رو ندیده بودم گیج میشدم و خوندن کتاب برایم خیلی سخت میشد. هرچند قلم نویسنده به حد کافی قوی هست که با وجود این همه شخصیت و داستان، زده نشوی و هر کدوم رو پرهیجان دنبال کنی. تنها نکته بد اول سریال دیدن اینه که به صورت پراکنده قسمتهایی از داستان به ذهنم میاد که گاهی نمیدونم دقیقا کجا قراره رخ بده و وقایع رو قاتی میکنم. فقط اینجاهاست که میگم کاش یه دکمهای داشت آدم و میتونست اون خاطرات مربوط به دیدن سریال رو خاموش کنه. اما در مورد خود کتاب باید بگم که اگه میتونستم بهش ستاره بیشتری میدادم. هرچیزی که آدم از یک داستان میخواهد توی این کتاب هست. هیجان، عشق، زندگی، همه چی. و با اینکه کتاب طولانیای بود حتی یک صفحهش هم برایم خستهکننده نبود. حیف که مثل خود نویسنده قلم خوبی ندارم که بتونم خوب ازش تعریف کنم. فقط میتونم بگم که خیلی دوستش داشتم و مشتاقانه منتظر ادامه خوندن جلدهای این کتابم.
قلب دروغ میگه و مغز فریبمون میده، اما چشمها حقیقت رو میبینند. با چشمهات نگاه کن. با گوشهات بشنو. با دهنت بچش. با دماغت بو کن. با پوستت حس کن. بعدش نوبت به فکر کردن میرسه، و به این ترتیب حقیقت آشکار میشه.
اگر قراره زندگی یک انسان رو بگیری، بهش مدیونی که به چشمش نگاه کنی و آخرین حرفهاش رو بشنوی. اگر طاقت این کار رو نداری، پس شاید اون شخص شایستهی مرگ نیست.
هرگز فراموش نکن چه کسی هستی، چون مطمئنا دنیا فراموشش نمیکنه. اونو نقطه قوت خودت کن. اون وقت نمیتونه عامل ضعف تو باشه. اونو مثل یه زره بپوش تا نشه برای صدمه زدن به تو ازش استفاده کرد.
ارسال دیدگاه
Maryam
چهار یا پنج سال پیش بود که تب سریال گیم آف ترونز همه رو گرفته بود و من وقتی مطلع شدم این سریال اقتباسی است تصمیم گرفتم اول کتابهاشو بخونم. چند صفحهای از کتاب اول رو خوندم و بعد متوجه شدم که چقدر کتابهاش طولانیه و زیاده و به همین زودیها تموم نمیشه و از طرفی اسپویلرها همه جا کمین کردند و من هم از سریالبینها عقب میفتم. برای همین کتاب رو بستم و سراغ سریالش رفتم.
1398-07-10اما جالبه که همون چند صفحهای که از کتاب خوندم بعد چند سال هنوز تو ذهنم ماندگار بود و حتی خوب یادم بود که تا کجا خونده بودم.
به هیچ وجه پشیمون نیستم از اینکه اول سریال رو دیدم بعد سراغ کتاب رفتم. هر دو اثر به حد کفایت قوی هستند. و بخاطر تعدد شخصیتها و لوکیشنها، شاید اگر سریال رو ندیده بودم گیج میشدم و خوندن کتاب برایم خیلی سخت میشد. هرچند قلم نویسنده به حد کافی قوی هست که با وجود این همه شخصیت و داستان، زده نشوی و هر کدوم رو پرهیجان دنبال کنی. تنها نکته بد اول سریال دیدن اینه که به صورت پراکنده قسمتهایی از داستان به ذهنم میاد که گاهی نمیدونم دقیقا کجا قراره رخ بده و وقایع رو قاتی میکنم. فقط اینجاهاست که میگم کاش یه دکمهای داشت آدم و میتونست اون خاطرات مربوط به دیدن سریال رو خاموش کنه.
اما در مورد خود کتاب باید بگم که اگه میتونستم بهش ستاره بیشتری میدادم. هرچیزی که آدم از یک داستان میخواهد توی این کتاب هست. هیجان، عشق، زندگی، همه چی. و با اینکه کتاب طولانیای بود حتی یک صفحهش هم برایم خستهکننده نبود. حیف که مثل خود نویسنده قلم خوبی ندارم که بتونم خوب ازش تعریف کنم. فقط میتونم بگم که خیلی دوستش داشتم و مشتاقانه منتظر ادامه خوندن جلدهای این کتابم.
Jamshid Kazemi
اول سریالشو دیدم بعد کتابشو خوندم، اما واقعا کتابشو دوست داشتم. حیف بود که این کتاب به سریال تبدیل نشه
1398-09-05Maryam
قلب دروغ میگه و مغز فریبمون میده، اما چشمها حقیقت رو میبینند. با چشمهات نگاه کن. با گوشهات بشنو. با دهنت بچش. با دماغت بو کن. با پوستت حس کن. بعدش نوبت به فکر کردن میرسه، و به این ترتیب حقیقت آشکار میشه.
1398-07-10Maryam
بعضی زخمهای کهنه هیچ وقت واقعاً بهبود نمییابند و با کمترین حرفی به خونریزی میافتند.
1398-07-10Maryam
اگر قراره زندگی یک انسان رو بگیری، بهش مدیونی که به چشمش نگاه کنی و آخرین حرفهاش رو بشنوی. اگر طاقت این کار رو نداری، پس شاید اون شخص شایستهی مرگ نیست.
1398-07-10Maryam
هرگز فراموش نکن چه کسی هستی، چون مطمئنا دنیا فراموشش نمیکنه. اونو نقطه قوت خودت کن. اون وقت نمیتونه عامل ضعف تو باشه. اونو مثل یه زره بپوش تا نشه برای صدمه زدن به تو ازش استفاده کرد.
1398-07-10Maryam
ذهن من سلاح منه ... همانطور که شمشیر به سنگ برای تیز باقی موندن نیاز داره، ذهن هم برای تیزی به کتاب نیاز داره. به این خاطره که این همه مطالعه میکنم.
1398-07-10