کشتن مرغ مینا

Maryam

«کشتن مرغ مقلد» روایتی است از دنیای معصومانه کودکی در دل دنیای بی‌رحم و ظالمانه بزرگسالان. در دنیایی که آدم بزرگ‌ها مدام در پی قضاوت آدم‌های اطراف‌شون از روی رنگ پوست و ظاهر و محله و وضعیت زندگی و اصل و نسب خانوادگی و مال و ثروت هستند، کودکان با معصومیت و دل صاف و پاکی که دارند، آدم‌ها را از باطن و طینت آن‌ها می‌شناسند.
این کتاب سه شخصیت شیرین و دوست‌داشتنی دارد که خواندنش را لذت‌بخش می‌کند. اسکات و جیم که دو کودک باهوش و شیرین‌اند و پدرشان، آتیکوس که اینقدر پایبند اصول اخلاقی در خانه، در تربیت فرزندانش، و در بیرون از خانه و محیط کارش است که آدم بعد از آشنایی با چنین شخصیتی آرزو می‌کند که ای کاش می‌شد در هر جامعه‌ای چند صدتا پدر و وکیل مانند آتیکوس تکثیر کرد.
سه قسمت از کتاب تاثیر زیادی روی من داشت. نخست زمانی که آتیکوس مورد حمله جمعی از اهالی قرار می‌گیرد و بچه‌ها سر می‌رسند و اسکات با گفتن چند جمله بچگانه و ساده، همگی را متعجب می‌کند و اهالی به ناچار عقب‌نشینی می‌کنند و پدرش از خطری می‌رهاند.
قسمت دوم دادگاه هست که بااینکه فیلم این کتاب را ندیده‌ام ولی صحنه‌های مربوط به دادگاه در ذهنم خیلی پررنگ مانده است و موقع خواندن آن قسمت ها برایم نفس‌گیر بود.
قسمت سوم هم در انتهای کتاب و هنگام حمله به جیم و اسکات است که ضربان قلبم را به شدت بالا برده بود و نگران بودم بلایی سر بچه‌ها بیاید.