موضوع(ها):
داستانهای فارسی - قرن 14
«فرزانه» در یک خانوادة مرفه زندگی میکرد. برای ازدواج به دنبال مردی بود که او را به خاطر خودش و نه برای ثروت پدرش بخواهد. «علی»، پسرعمة او از کودکی به او علاقمند بود و با بزرگتر شدنشان این علاقة یکطرفه بیشتر میشد. تا این که به خواستگاری فرزانه رفت و جواب منفی شنید. بعد از آن فرزانه در دانشگاه با «رامین» آشنا شد که از یک خانوادة خیلی معمولی بود. پدر و مادرش با ازدواج او و رامین سخت مخالفت و تهدید کردند که او را از ارث محروم میکنند، اما آن دو به هم علاقمند بودند. تا این که علی از رابطة آنها باخبر شد و اغلب اوقات جلوی دانشگاه با رامین درگیر میشد. بعد از مدتی علی به خانوادة رامین رازی دربارة گذشتة فرزانه گفت که سرنوشت او را تغییر داد. این سرگذشت یکی از افرادی بود که خانم «گلشن» در قالب داستان برای مجلهها تهیه میکرد. در ادامة داستان سرنوشت افراد دیگر نیز مطرح شده است.
ارسال دیدگاه