«کامیل» زنی سی و هشت ساله است. همسر، فرزند و کار مناسبی دارد. زندگیاش روبهراه است. او باید زن خوشبختی باشد. اما شاد نیست، حتی غمگین هم نیست. اشتیاقی که پیش از این برای زندگی در او وجود داشت، حالا از بین رفته است. او روزها را بیهیچ انگیزه و امیدی میگذراند. تا این که، روزی «کلود» را ملاقات میکند. کلود روانشناسی با تخصص روزمرگی است. کامیل پس از کلنجارهای زیاد، بالاخره تصمیم میگیرد، از مشاورههای کلود استفاده کند. کلود او را در مسیری هیجانانگیز و جالب همراهی میکند، تا دوباره بتواند معنای زندگی را درک کند.
ارسال دیدگاه