فیلتر کتاب

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران کتاب

مارگریتا دلچه ویتا

ادبیات

مترجم : حانیه اینانلو

کتاب مارگریتا دلچه‌ویتا اثر استفانو بنی نویسنده، شاعر و روزنامه‌نگار ایتالیایی است که آن را انتشارات کتاب خورشید با ترجمه‌ی حانیه اینانلو منتشر کرده. راوی داستان مارگریتا دلچه‌ویتا دختری است چهارده ساله، خیال‌پرداز و سرزنده.
فروغ فرهی



استفانو بنی
استفانو بنی «استفانو بنّی (Stefano Benni)» نویسنده، شاعر و روزنامه‌نگار ایتالیایی در سال ۱۹۴۷ در بولونیا بدنیا آمد.

قسمتی از کتاب

نوبت می‌رسه به خودِ من، مارگریتا دلچه‌ویتا. پونزده سالمه. بورم، با موهای فرفری کمی عجیب. راستش موهام شبیه یه زمین کشت ماکارونی پیچ‌پیچیه. چشم‌های آبی و فریبنده‌ای دارم اما یه کم وزنم زیاده. دوست دارم از اون جین‌های تنگ و فاق کوتاهی بپوشم که ناف آدم بیرون می افته. اما اون باری که امتحان کردم، شلوارم تو اتوبوس تو تنم ترکید و سه نفر رو با ترکش دکمه‌هام زخمی کردم. بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم باید رژیم بگیرم اما بعدش فکر می‌کنم اگه لاغر بشم همیشه تو هول و هراس اینم که مبادا دوباره چاق بشم. عوضش الان خیالم راحته. درس‌های مدرسه‌ام خوبن و می‌خوام وقتی بزرگ شدم شاعر بشم. تخصص من تو شعرهای افتضاحه. خوب فکر کنین؛ دنیا پر از شاعرهای متوسطه اما یه شعر واقعاً افتضاح نادره.

ارسال دیدگاه

 mryshahr

mryshahr

بخش‌های اول این کتاب پر بود از جمله‌هایی که میشه نوشتش و تو صفحه‌های فیسبوک آپ کرد و باهاش کیلو کیلو لایک گرفت! ‏
مارگاریتا دختر 14 ساله‌ای هست که تو دنیای خیالش همه چیز رو خیلی خاص و بامزه و دقیق می‌بینه و تحلیل می‌کنه. این تحلیل‌ها و نامگذاری‌هاش روی همه چیز (از غذاها گرفته تا آدم‌ها) خیلی به دلم نشست. (باز هم به قوه تخلیل نویسنده‌های ایتالیایی مثل ایتالو کالوینو و استفانو بنی غبطه خوردم)‏
اما از نیمه‌های کتاب بار غم کتاب زیاد شد و از اون حال و هوای تخیلات و تفکرات شیرین بچگانه دراومد. دیگه فکر نمی‌کردی واقعاً یه بچه 14 ساله اینو نوشته، می‌دونستی پشتش یه نویسنده بزرگساله.‌‏
با این وجود زیبایی خودش رو داشت. مخصوصاً قسمت‌های اول کتاب (و قبل از حضور زیاد همسایه جدید در خانه و خانواده مارگاریتا) خیلی شیرین بود.‏



تاریخ مطالعه: پنجشنبه 17 اسفند 91 - در حین نقاشی خونه - تهران

1398-07-24
 Evanjeline

Evanjeline

این کتاب هم مال سال های بسیار دوره و یادمه وقتی این کتاب رو میخوندم انقدر بلند بلند میخندیدم ک مادرم سریع میومد تو اتاق ببینه چی شده

1398-11-29
 Evanjeline

Evanjeline

-بزرگتر ها دیگر چیزی برای یاد دادن به ما ندارند.
-خوب میشد اگر تصمیمات اصلی را ما بگیریم و انشاهای مدرسه با موضوع های ضد جنگ را آنها بنویسند.
-باید از ساختن فیلم هایی ک در آنها عدالت پیروز میشود دست بردارند و در عوض، بلافاصله بعد از بیرون آمدن از سالن سینما، کاری کنند ک عدالت واقعا پیروز شود.

1398-11-29

کتاب های مشابه