فیلتر کتاب

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران کتاب

سه دختر حوا

ادبیات

مترجم : صابر حسینی

سه دختر حوا (Three Daughters of EVE) اثر الیف شافاک (الیف شفق) رمان‌‌‌نویس مشهور ترک است. این نویسنده که نامی آشنا در ادبیات جهان دارد، کارهایش بارها به زبان‌‌‌های مختلفی ترجمه شده و در زمره‌‌‌ی پرفروش‌‌‌ترین کتاب‌‌‌ها در نقاط جهان قرار گرفته است. از آثار او که در ایران هم با استقبال زیادی مواجه شده است رمانی به نام ملت عشق است که آوازه‌‌‌ی جهانی نیز دارد. رمان سه دختر حوا در سال 1397 منتشر شده است. مترجمان این اثر صابر حسینی (نشر نیماژ)، سونیا سینگ (نشر منوچهری)، اکرم غفاروند (نشر فکرآذین)، مریم طباطبایی‌‌‌ها (نشر نون) و منا زنگنه ( نشر معیار اندیشه) می‌‌‌باشند.
سه دختر حوا داستان زندگی سه دختر به نام‌های پری، مونا و شیرین است. پری میان عشق و باورهایش و بین درست و غلط هر کدام قرار گرفته است. جست‌وجو برای درک مفهوم زندگی و عشق او را به مسیرها و ماجراهای تازه و مختلفی می‌‌‌کشاند... .
شافاک در این رمان درباره‌‌‌ی زنان ترکیه و خواسته‌‌‌های آن‌‌‌ها در موضوعاتی مانند عشق و چالش‌‌‌های پیش رویش و شکست‌‌‌هایی که در زندگی واقعی رخ می‌‌‌دهد، نوشته است. همچنین در این رمان سیاسی، اجتماعی دل‌‌‌مشغولی‌‌‌های دختران و زنان شرقی در برخورد با افکار و سبک‌‌‌های جدید زندگی را روایت می‌‌‌کند. رمان سه دختر حوا از زندگی سه دختر یکی مومن، یکی گناهکار و دیگری سردر گم روایت می‌‌‌شود که هر کدام جذابیت خاصی به داستان بخشیده‌‌‌اند.

فرناز ابراهیمی



الیف شافاک
الیف شافاک الیف شافاک یا الیف شفق، متولد ۲۵ اکتبر ۱۹۷۱ در فرانسه، نویسنده‌ی ترک‌تبار است.

قسمتی از کتاب

او تمام احساساتش را با یک خمیر چسبناک قاطی کرد و در خیالش آن را روی خدا ریخت. بفرمایید، پخت! در تنور ذهنش، به آرامی پف کرد، وسطش ترک خورد و گوشه‌هایش سوخت. زمانی که دوستانش به راحتی و سبکی بادبادک‌هایی بودند که هوا می‌کردند... نازپری نلبنتگلو، کودکی به شدت احساساتی و درون‌گرا، سخت به دنبال خدا بود.

ارسال دیدگاه

 darya

darya

اون‌قدری که ازش انتظار داشتم، انتظاراتمو براورده نکرد ولی این دلیل نمی‌شه که کتاب بدی بوده باشه، برعکس، کتاب خیلی خیلی عالیی بود. مشکل فقط این‌جاست که ما از بعضی آدما توی ذهنمون بت می‌سازیم مثلا بتای من میچ آلبوم و الیف شافاک و فردریک بکمن و خالد حسینی هستند. بت ساختن کار خوبی نیست. اونا هم آدمند. می‌تونند اشتباه کنند. حق دارند و همین‌طور می‌تونند نظرات و عقایدی مخالف افکار من داشته باشند و باز هم آدمای خوبی باشند.
این کتابم می‌خواست دقیقا همینو بگه. درکنار کلی مفاهیم جالب دیگه. این که تفاوت‌ها رو درکنار هم بپذیریم. فکر کنم هزار بار این جمله رو این‌جا نوشتم ولی تا وقتی که تو دنیا این پذیرفتنو نبینم، به نوشتنش ادامه می‌دم پس مجبورید عادت کنید.
داستان سه دختر حوا، داستان پری و مونا و شیرینه. سه تا دختری که با هم دوستند درحالی‌که کلی با هم متفاوتند. دعواشونم می‌شه البته ولی مهم اون همدلیه که پروفسور آزور می‌خواست بهش برسند.
پروفسور آزور برای من دوست داشتنی‌ترین شخصیت کتاب بود. خیلی دلم می‌خواست واقعی بود و می‌تونستم منم سر کلاساش حاضر بشم. این‌جور آدما اطرافمون هستن ولی تعدادشون زیاد نیست. خیلی ساده می‌شه شناختشون. یا خیلی ساده عاشقشون می‌شید یا خیلی زود ازشون متنفر می‌شید.
خوندن سه دختر حوا رو به همه‌ی آدما پیشنهاد می‌کنم. همه‌مون نیاز داریم به درک کردن و درک شدن، به همدلی، به وحدت در عین کثرت. هدف پروفسور آزور هم همین بود.
ترجمه‌ی روون و قشنگی داشت فقط یه جاهایی مشکلات کوچیکی داشت که قابل چشم‌پوشیه. اگه شعرهایی که از شاعرای ایرانی توش بود رو اصل شعرو پیدا می‌کرد و می‌نوشت خیلی جذاب‌تر می‌شد چون این‌جوری به صورت متن فهمش یکم سخت بود برای من. شعر اصلی رو راحت‌تر می‌فهمم. و آخرای کتاب هم یه جایی به‌جای اسم امید نوشته بود نادر که کلی گیج شدم و نفهمیدم مشکل از نویسنده بود یا مترجم به هر حال ایراد خیلی بزرگی نبود. مرسی از ترجمه‌ی خوب آقای صابر حسینی و نشر خوب نیماژ.

1399-01-12
 darya

darya

پروفسور بی‌دین گفت:"من با تکرار یه اقتباس می‌خوام به سخنم پایان بدم: دین یه افسانه‌ست که برای آدم‌هایی که از تاریکی می‌ترسن ساخته شده."
پروفسور مسیحی دین‌دار با لهجه‌ی ایرلندی و با تکیه روی حرف "ر" جواب او را داد:"در این صورت، بی‌دینی هم افسانه‌ایه که برای آدم‌هایی که از روشنایی می‌ترسن ساخته شده."
تمام سرها به طرف آزور چرخید. با حالت شیطنت‌آمیزی گفت:"من افسانه‌ها رو دوست دارم. هر دو همکارم اشتباه می‌کنن. یکی می‌خواد ایمان رو نابود کنه، اون یکی شک و تردید رو. چیزی که نمی‌دونن اینه که انسان برای انسان شدن به هردوتاشون احتیاج داره. آن‌ها به دنبال مطلق بودن هستن، درحالی‌که من می‌گم مردد بودن نعمته. مطلق بودن زاییده‌ی ذهن‌های منجمده. تحقیق و سردرگمی فکری، نشانه‌ی ذکاوت و هوشه. مجبور نیستیم از یه مطلق به سمت یه مطلق دیگه و از سمت یه قطعیت، سمت قطعیت دیگه‌ای بریم. یه راه سومی هم هست! دیاری فراسوی دوگانگی‌ها؛ می‌تونیم اونجا همدیگه رو ملاقات کنیم."
۲۲۴و۲۲۵

1399-01-12