فیلتر کتاب

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران کتاب

دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد

ادبیات

مترجم :

«شهرام رحیمیان» نویسنده‌ی معاصر ایرانی است. او از سال ۱۳۵۶ تاکنون در شهر هامبورگ آلمان زندگی می‌کند.
دکتر «نون» که از معتمدین دکتر مصدق به شمار می‌آید پس از کودتا، بر اثر فشار و شکنجه به‌ویژه هنگامی که پای زنش به میان می‌آید، تن به گفتگویی رادیویی می‌دهد و در آن گفت‌وگو از مصدق بدگویی می‌کند. عذاب وجدانی که پس از این واقعه به سراغش می‌آید، زندگی‌اش را از هم می‌پاشد. شخصیت دکتر نون در داستان از پرداختی باورپذیر برخوردار است و باقی شخصیت‌ها از دریچه‌ی ذهن و نگاه اوست که جان می‌گیرند؛ چرا که دکتر مصدق تنها همچون شبح پدر هملت، به‌مثابه‌ی ملکِ عذاب ظاهر می‌شود، و به ملکتاج هم تنها آنقدر پرداخته شده، که به عنوان یک شخصیت فرعی قابل پذیرش باشد.
استفاده از شخصیت‌های محبوب، اِشراف نویسنده به مسائل تاریخی و شیوه‌ی روایت سیال ذهن کتاب از نقاط قوتش بود. دکتر نون رمانی اجتماعی است که هسته‌ی اصلی آن وقایعی است که پس از کودتای ۲۸ مردا د ۱۳۳۲ در ایران رخ داد. دکتر نون نمادی از روشن‌فکران آن دوره است. شخصیت دکتر نون شخصیتی کاملاً خیالی است اما دکتر فاطمی، دکتر مصدق، سرلشگر زاهدی و چند تن دیگر از اطرافیان مصدق در نقش واقعی‌شان حضور دارند. رحیمیان روایت این ماجراها را با دو راوی پیش می‌گیرد؛ راوی اول شخص و راوی سوم شخص که در پاراگراف‌ها و جمله‌های مختلف این دو راوی عوض می‌شوند. گاهی حتی دو جمله‌ی پشت سر هم در یک پاراگراف یک راوی ندارند. گوشه گوشه‌ی خانه، هر شیء، هر عکسی دکتر نون را به یاد لحظه یا خاطره‌ای از زندگی‌اش می‌اندازد و به این شیوه در طول رمان سرنوشت خود را برای ما روایت می‌کند و از این حیث روایت ذهنی و سیالش بسیار شبیه رمان شازده احتجاب است.

این رمان در سال ۱۳۸۰ برای اولین‌بار به چاپ ر؛ البته که پیش از آن در آمریکا به زبان فرانسه چاپ شده بود و بعد در ایران انتشارات نیلوفر آن را منتشر کرد.
سودابه امیری



شهرام رحیمیان‌زاده
شهرام رحیمیان‌زاده شهرام رحیمیان زاده ۱۳۳۸ در تهران نویسنده ایرانی است.

قسمتی از کتاب

ملکتاج: «افسوس، زندگی مثل ساعت نیست که بشه عقربه هاشو راحت کشید عقب و گفت از این ساعت به بعد میخوام خوشبخت یا بدبخت باشم.» دکتر نون گفت: «نه زندگی مثل ساعت نیست ولی با این حال گمونم میشه زندگی رو از خیلی جاها از نو شروع کرد.»

ارسال دیدگاه

 seahorse

seahorse

من‌ فکر می‌کردم‌ فقط قهرمانا احمقن‌، اما حالا می‌بینم‌ ‌انگار خیانتکارام‌ از حماقت چیزی‌ از قهرمانا کم ندارن‌.

1399-02-05
 seahorse

seahorse

زنم وقتی می‌میره که منم مرده باشم. اگه یه کم بهم وقت داده بودین و به زور وارد خونه و اتاق خوابمون نمی‌شدین، الان من مرده بودم و خدمتتون نبودم. بعد می‌تونستین بگین زنم مرده. اما الان نمی‌تونین این حرفو بزنین

1398-11-29

کتاب های مشابه