فیلتر کتاب

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران کتاب

دختری با هفت اسم

ادبیات

مترجم : الهه علوی

هیئون سئو لی که کودکی‌اش در کره شمالی سپری می‌شد، یکی از میلیون‌ها نفری بود که در دام رژیم مخفی‌کار و ستمگر کمونیست روزگار می‌گذراندند. خانه کودکی‌اش در مرز چین او را در شرایطی فراتر از حدود کشور محصورش قرار می‌داد و وقتی قحطی دهه‌ی 1990 آمد او شروع به تفکر، پرسشگری و درک این نکته کرد که در سراسر عمرش شستشوی مغزی شده است. با توجه به میزان فقر و بیچارگی اطرافیانش متوجه شد که کشورش نمی‌تواند چنان که می‌گفتند «بهترین کشور روی زمین» باشد. هنگامی که به سن هفده سالگی رسید، تصمیم گرفت از کره‌ی شمالی بگریزد. در مخیله‌اش هم نمی‌گنجید برای این که باز هم کنار خانواده‌اش باشد، باید دوازده سال صبوری کند. هوشمندی و شجاعت نویسنده‌ی این کتاب هم در سال‌های زندگی در زادگاهش و هم در جریان فرار خطرناکش از کشوره کره‌ی شمالی پتانسیل لازم برای درگیرکردن خواننده اثر را داراست.
این کتاب، نگاهی فوق‌العاده به زندگی در یکی از بی‌رحم‌ترین دیکتاتوری‌های جهان دارد و ماجرای مبارزه‌ی هراس‌آور یک زن برای فرار از دستگیری و رساندن خانواده‌اش به آزادی است. تاکنون کتاب‌های زیادی در مورد گریز افراد مختلف از کشور کره‌ی شمالی منتشر شده است اما برای هیئون سئو لی فرار از کشورش بخش راحتی از داستان زندگی وی است و خطراتی به مراتب سهمگین‌تر در کمین این سفر ادیسه‌وار وی قرار دارد.
دختری با هفت اسم در سال 2015 منتشر شد و خیلی زود جزو کتاب‌های پرفروش نیویورک تایمز قرار گرفت. همچنین در همان سال نامزد جایزه‌ی بهترین اتوبیوگرافی به انتخاب گودریدز شد.
این کتاب با ترجمه‌ی الهه علوی توسط نشر کوله پشتی به چاپ رسیده است.
سودابه امیری



هیئون‌ سئو لی
هیئون‌ سئو لی Lee Hyeon Seo (کره ای: 이현 서، متولد ژانویه ۱۹۸۰)، که برای کتاب خود «دختری با هفت اسم» شناخته شده است.

قسمتی از کتاب

با صدای گریه‌ی مادرم از خواب بیدار شدم. مین هو، برادر کوچکم، هنوز روی زمین کنار من خواب بود. ناگهان پدرم سراسیمه وارد اتاق شد و فریاد زد «بیدار شین!» دست‌های ما را کشید، هلمان داد و از اتاق بیرون کرد. مادرم پشت سرش بود و مثل بید می‌لرزید. آسمان صاف بود. غروب شده بود و هوا رو به تاریکی می‌رفت. مین هو هنوز گیج خواب بود. به خیابان رفتیم و سرمان را سمت خانه چرخاندیم. تنها چیزی که به چشم می‌خورد دود سیاه روغنی بود که از پنجره‌ی آشپزخانه بیرون می‌زد و شعله‌های سیاه آتش که روی دیوارهای بیرون خانه زبانه می‌کشید.

کتاب های مشابه