فیلتر کتاب

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران کتاب

گزارش یک مرگ

ادبیات

مترجم : لیلی گلستان

كتاب «گزارش یک مرگ» نوشته‌ی گابریل گارسیا ماركز، روايت عجيبی است از زندگى آدمى كه همه می‌دانند قرار است کشته شود، غير از خودش! این کتاب در ایران توسط لیلی گلستان (نشر مرکز) و کیومرث پارسای (آریابان، با عنوان گزارش یک قتل از پیش اعلام‌شده) ترجمه وو روانه بازار شده است

«گزارش یک مرگ» وقتی را روایت می‌کند که 27 سال از اتفاق کشته شدن سانتیاگو ناصر گذشته است و حالا دوستش آمده و با شاهدان آن واقعه صحبت می‌کند تا تصویر درست‌تری از روایت را پیش چشم ما بگذارد. کتاب با عبارت «سانتیاگو ناصر، روزی كه قرار بود كشته شود، ساعت پنج و نيم صبح از خواب بيدار شد...» از همان اول تكليف انتهای داستان را روشن می‌کند. خواننده می‌داند كه اين قتل اتفاق می‌افتد، اما متحير داستان را پی می‌گیرد تا ببيند چطور حوادث دست به دست هم می‌دهند تا حادثه رخ دهد، بعد هم ذهنش درگير گناهكار يا بی‌گناهى مقتول سرگردان می‌ماند.

روايت به‌نوعی دست تقدير را در ماجرا پررنگ می‌کند که این موضوع در فرهنگ ایرانی هم آشناست. رفت و برگشت‌هاى داستان بين زمان روایت و زمان وقوع حادثه، به خوبى بيان شده و خواننده را با خود همراه و درگير روايت می‌كند. این کتاب بسیار خوش‌خوان است، خرده روایت‌های جالبی دارد و با حجم کمی که دارد، وقت زیادی طلب نمی‌کند.

داستان‌های کلمبیایی - قرن ۲۰م.
۹۶ صفحه



گابریل گارسیا مارکز
گابریل گارسیا مارکز گابریل خوزه گارسیا مارکز زاده ۶ مارس ۱۹۲۷ در کلمبیا – درگذشته ۱۷ آوریل ۲۰۱۴ رمان‌نویس، نویسنده، روزنامه‌نگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی بود.

ارسال دیدگاه

 Mehribanooo

Mehribanooo

«گزارش یک مرگ» روایت عجیبی است از روز آخر زندگی جوانی به نام سانتیاگو ناصر که همه اهالی ده به وضوح می‌دانند قرار است کشته شود، جز خودش: «… هرگز مرگ، اینچنین خود را از پیش اعلام نکرده بود.»

خلاصه داستان: در روستایی کوچک نزدیک دریای کاراییب کلمبیا «بایاردو سان رومان» ثروتمندی تازه‌وارد٬ با «آنخلا ویکاریو» ازدواج می‌کند. پس‌از جشنی مجلل٬ تازه‌عروس و داماد به خانه جدیدشان می‌روند، اما شب زفاف بایاردو متوجه می‌شود که نوعروس او «آنخلا» باکره نیست، پس عروس را به خانه پدرش پس می‌فرستد و جریان را به اطلاع آنها می‌رساند. آنخلا، گناهکار را جوانی به نام «سانتیاگو ناصر» معرفی می‌کند...

مارکز در همان خط اول کتاب، آخر داستان را برای خواننده روشن می‌کند و خواننده تا انتها داستان را دنبال می‌کند که ببیند چگونه حوادث دست به دست هم می‌دهند تا حادثه رخ دهد:

«سانتیاگو ناصر، روزی که قرار بود کشته شود، ساعت پنج و نیم صبح از خواب بیدار شد تا به استقبال کشتی اسقف برود…»

داستان بیست و هفت سال بعد از وقوع، از زبان دوست سانتیاگو ناصر که برای مرور واقعه به دهکده برگشته، روایت می‌شود. نویسنده مانند بالونی دور و بر اهالی روستا می‌چرخد و از زبان هرکدام بخشی از حوادث روز کشته شدن سانتیاگو را مانند پازلی روایت می‌کند.

رفت و برگشت‌های داستان بین زمان روایت و زمان وقوع حادثه، به خوبی بیان شده و خواننده را درگیر ماجرا می‌کند؛ خرده‌روایت‌های دلنشینی هم در داستان هست که به گیرایی کار کمک کرده. هدف نویسنده از نقل داستان ارائه گزارش‌گونه‌ای از یک قتل ناموسی است که در زمان خودش برای عوام قابل درک و احترام بوده، اما نویسنده خود را از هرنوع قضاوتی دور نگهداشته است.

روایت نشان می‌دهد که چگونه تقدیر مانع از زود مطلع شدن یا حتی جلوگیری دیگران از این قتل می‌شود. همه اهالی روستا از انتظار برادران ویکاریو برای مقتول مطلعند، آنها عمداً از قصدشان با همه حرف می‌زنند تا شاید کسی مانعشان شود یا به سانتیاگو ناصر هشدار بدهد، اما این اتفاق نمی‌افتد. سرنوشت محتوم سانتیاگو ناصر تغییر نمی‌کند؛ تا جایی که حتی مادر سانتیاگو ناخواسته لحظه آخر در خانه را به روی تنها پسرش می‌بندد تا قتل صورت بگیرد.

آخر داستان، ذهن خواننده درگیر گناهکاری یا بی‌گناهی سانتیاگو ناصر باقی می‌ماند، هیچ دلیل قطعی‌ای از گناهکاری در بین نیست، حتی دلایل زیادی بر بی‌گناهی او حکایت دارند. عامل کشش در این داستان آنقدر بالاست که خواننده کتاب را تمام نکرده زمین نمی‌گذارد.

1398-07-16

کتاب های مشابه