فیلتر کتاب

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران کتاب

مغازه خودکشی

ادبیات

مترجم : احسان کرم‌ویسی

کتاب مغازه‌ی خودکشی رمانی طنز نوشته‌ی ژان تولی، کاریکاتوریست، فیلم‌نامه‌نویس و رمان‌نویس فرانسوی است که انیمیشنی با همین نام از روی آن ساخته شده.
داستان درباره‌ی یک دکان فروش ابزار و ادوات خودکشی است. همه جور خنزرپنزری در آن یافت می‌شود. از انواع سم تا طناب‌های دار، از انواع سلاح‌های کمری مناسب برای انتحار تا ویروس‌های کشنده. یک فروشگاه منحصربه‌فرد در زمان و مکانی نامعلوم. رمان گره خورده است به نام برخی از مهم‌ترین چهره‌های ادبی و هنری که خود را کشته‌اند؛ میشیما، مرلین مونرو، ونسان ونگوگ و... تقاضا بسیار زیاد است تا این که روزی پسری وارد این مغازه می‌شود و با خودش تحولی به همراه می‌آورد. این روند پیش می‌رود تا سطرهای پایانی کتاب که ناگهان ضربه‌ای خردکننده به مخاطب وارد می‌شود، ضربه‌ای که غیرقابل پیش بینی است... .
رمان مغازه‌ی خودکشی از درخشان‌ترین آثار فانتزی سیاهی است که در دو دهه‌ی گذشته در جهان نوشته شده. این کتاب را نشر چشمه با ترجمه‌ی احسان کرم‌ویسی منتشر کرده است.
فروغ فرهی



ژان تولی
ژان تولی ژان تولی (به فرانسوی: Paul-Jean Toulet)، متولد 26 فوریه ی 1953، کاریکاتوریست، فیلمنامه‌نویس و رمان‌نویس فرانسوی است.

کتاب صوتی

نوار
نوار
لینک خرید از نوار

قسمتی از کتاب

ما همیشه با محصولات طبیعی و حیات‌ وحش مشکل داشتیم. از قورباغه‌های طلایی بگیر تا افعی و عنکبوت سیاه! می‌دونید چیه؟ مشکل اینه که مردم به‌قدری تنهان که حتا وقتی این موجودات زهردار رو هم به اون‌ها می‌فروشیم، باز جذب‌شون می‌شن. عجیب این‌که این موجودات هم همون حس رو دارند و نیش‌شون نمی‌زنند.

ارسال دیدگاه

 lilibooks

lilibooks


خودکشی از اون کلماتی هست که بار منفیش رو نمیشه انکار کرد. حالا تصور کنید یه نویسنده طناز پیدا بشه که با این کلمه با بار منفی بازی کنه و یه داستان بنویسه که لبخند روی لب شما بیاره. مغازه خودکشی دقیقا چنین کتابیه. کتابی که شما رو غافلگیر می‌کنه و یه جاهایی لبخند به لب‌تون میاره، و یه جاهایی هم باعث تعجب‌تون میشه. ‌کتابی که طنز سیاه داره، ولی شما رو افسرده نمی‌‌کنه.

من نسخه صوتی این کتاب رو شنیدم که هوتن شکیبا خونده و خوب هم خونده. لذت بردم؟ بله خیلی. خوندن کتاب صوتی یا چاپیش رو توصیه می‌کنم؟ اونم خیلی! کیا بخونن؟ کسانی که از غافلگیر شدن لذت می‌برن، و از خوندن داستان‌های سوررئال خوششون میاد.

1398-12-12
 mryshahr

mryshahr

خیلی عجیبه که یه کتاب رو بخونی و از خیلی از جاهاش لذت ببری و حتی دلت بخواد خودت نویسنده اون کتاب می‌بودی، ولی سه ستاره بهش بدی. حداقل برای من این اتفاق تا حالا به این شکل پیش نیومده بود. کتاب‌هایی که دلم بخواد نویسنده‌شون باشم چندان زیاد نیستن. کتاب‌هایی که متوسط بدونم و بهشون سه بدم هم چندان کتاب‌های خاصی توی ذهنم نیستن. ولی مغازه خودکشی یه استثنا شد واسم.

طنز داستان معرکه بود. ساختارشکنی‌ها و تفاوت‌هایی که توی ذهن آدم از تصور مغازه‌ای برای فروش ادوات خودکشی ایجاد می‌شد خیلی آدم رو غافلگیر می‌کرد. شخصیت‌های داستان هم در ابتدای داستان خیلی خوب ساخته و پرداخته شده بودند. و تا وسط‌های کتاب میشد مزه لذت بردن از یک داستان پردازی عالی رو چشید.

ولی اواخر کتاب که روند تحولات شخصیت‌ها شروع می‌شد چندان خوب و منطقی تعریف نشده بود. مخصوصاً پایان غافلگیرکننده کتاب که انگار با همه سعی و تلاش نویسنده برای رسوندن یک مفهوم در تضاد بود. انگار که نویسنده از نوشتن خسته شده بود و یهو دلش خواسته کتاب رو تموم کنه و همین به نظر من یک نقطه ضعف برای این کتاب بود.

اینم بگم که من نسخه صوتی این کتاب رو گوش کردم و خوانش هوتن شکیبا برای این کتاب خوانش خوبی بود. اگر مایل به شنیدن نسخه‌های صوتی هستید می‌تونید روی این مورد حساب کنید.


تاریخ مطالعه: پنجشنبه ۱۷ مرداد ۹۸
تهران

1398-07-23
 Mehribanooo

Mehribanooo

من این کتاب رو به صورت صوتی گوش دادم با خوانش هوتن شکیبا. خوندنش به نظرم خوب بود. اما در مورد کتاب باید بگم سوژه کتاب واقعا عالی و درخشان بود و حسادت کردم که چطور این ایده به ذهن نویسنده رسیده، تا نیمه‌های کتاب هم واقعا عالی پیش رفته بود، شخصیت‌پردازی‌ها خوب بود و شناخت مناسبی از هر فرد به خواننده می‌داد. راوی کتاب دانای کل بود که میشه گفت با تک تک کاراکترها همراه می‌شد و ازشون اطلاعات می‌داد. در مورد آخر داستان ترجیح میدم چیزی نگم، از طرفی پایان بندی غافل‌گیرانه بود، از طرف دیگه اصلا انتظار نمی‌رفت که اونطور تموم بشه. به نظرم نویسنده باید وقت بیشتری برای نوشتن آخر کار می‌گذاشت. اما در مجموع فضای کتاب خیلی تصویری و لذت‌بخش بود و خوندن یا شنیدنشو به همه توصیه می‌کنم.

1398-12-13
 lilibooks

lilibooks

زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم به‌ت سخت می‌گذرونه. این ماییم که به‌ش ارزش می‌دیم. با همه‌ی کمبودهایی که این دنیا داره، زیبایی‌های خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمی‌شه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمه‌ی پر لیوان رو ببینیم.

1398-12-12
 lilibooks

lilibooks

«آلن! آخه چندبار باید به‌ت بگم؟ وقتی مشتری‌هامون از مغازه خرید می‌کنن، به‌شون نمی‌گیم به‌زودی می‌بینمت. ما باهاشون وداع می‌کنیم. چون دیگه هیچ‌وقت برنمی‌گردن. آخه کِی این رو توی کله‌ت فرو می‌کنی؟» لوکریس تواچ با عصبانیت کاغذی را پشت خود در دستان گره کرده‌اش پنهان کرده بود که با تکان‌های عصبیِ او می‌لرزید. بچه‌ی کوچکش روبه‌روی او ایستاده بود و بشاش و مهربان نگاهش می کرد. خانم تواچ خم شد و با لحن سرزنش‌آمیز محکم‌تری گفت «و یه چیز دیگه؛ این جیک‌جیک کردنت رو تموم کن. وقتی یکی می‌آد این جا نباید به‌ش بگی – ادای آلن را درمی‌آورد – «صبح به خیر.» تو باید با لحنِ یه بابامُرده به‌شون بگی «چه روزِ گندی مادام.» یا مثلا بگی «امیدوارم اون دنیا جای بهتری براتون باشه، موسیو.» خواهش می‌کنم لطفا این لبخندِ مسخره رو هم از رو صورتت بردار. می‌خوای این یه لقمه نون رو ازمون بگیری؟

1398-12-12
 arashbd

arashbd

یکی از بهترین کتاب هایی که این اواخر خوندم. اگر دوست دارید از طنز سیاه لذت ببرید حتما بخونید.

1398-07-11

کتاب های مشابه