اين كتاب جلد 37 از مجموعه «فسقليها» است. «توني» تنبل بود، مخصوصا در هنگام بيدار شدن از خواب، به سختي از جايش بلند ميشد. يك روز اخبار راديو اعلام كرد كه بچه ميموني از باغوحش فرار كرده است. شب پدر توني وقتي سركار ميرفت فراموش ميكند در خانه را ببندد، ميمون وارد خانه ميشود و روي درخت مينشيند، هيچكس متوجه حضور ميمون در خانه نميشود. صبح روز بعد وقتي توني از خواب بيدار ميشود تا به مدرسه برود، لباس مدرسهاش را پيدا نميكند و ...
ارسال دیدگاه