اين كتاب جلد 36 از مجموعه «فسقليها» است. دوستان «هلي» او را «هلي هيولا» صدا مي زدند، چون چشم راستش بزرگتر از چشم چپش بود و هميشه عنكبوتش را به همراه داشت. هلي، بچه بيادبي نبود اما هيچكدام از دوستانش حاضر نبودند با او بازي كنند و اين مسئله هلي را ناراحت ميكرد؛ تا اينكه مادر هلي نقشهاي ميكشد تا دوستان هلي او را در جمع خود بپذيرند و با او بازي كنند.
ارسال دیدگاه