فیلتر کتاب

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران کتاب

بیوتن

ادبیات

مترجم :

بیوتن
رضا امیرخانی (زاده ۱۳۵۲، تهران) نویسنده و منتقد ادبی ایرانی است که مدتی نیز رئیس هیئت مدیره انجمن قلم ایران بود. وی به غیر از نگارش رمان و داستان بلند و یک مجموعه داستان کوتاه، به تألیف سفرنامه و مقالات بلند تحلیلی اجتماعی نیز پرداخته است، اما بیشترین شهرت او در ایران به خاطر رمان «منِ او»ست. «بیوتن» عنوان رمانی است که در سال ۱۳۸۷ توسط نشر علم منتشر و پس از آن بارها تجدید چاپ شده است.
شخصیت اول کتاب «ارمیا»، رزمنده‌ای است که تا آخر جنگ جبهه بوده، اما شهید نشده و حالا بعد از جنگ هر سه‌شنبه سراغ دوست شهیدش سهراب می‌رود، دوستانی که با هم قرار گذاشته بودند با هم شهید شوند اما حالا قبر ارمیا خالی است. در یکی از همین سه‌شنبه‌ها با دختری به نام آرمیتا آشنا می‌شود، یک ایرانی مقیم آمریکا. ارمیا بعد از اولین دیدارش با آرمیتا فکر می‌کند این همان دختری است که دنبالش بوده، بنابراین به‌تدریج و طی دیدارهای بعدی‌شان در همان قبرستان، با یکدیگر قرار ازدواج می‌گذارند. ارمیا برای زندگی با آرمیتا به آمریکا می‌رود، اما این تازه شروع داستان است، داستان یک بچه‌ی جنگ توی نیویورک، به قول خودش «آخر بچه‌ی کربلای ۵ را چه به فیفث اونیو؟»
خود رضا امیرخانی راجع به نام کتاب می‌نویسد: «وتین یعنی رگ گردن، وتن یعنی زدن رگ گردن. بیوتن را می‌شود بی وطن هم خواند، وطنی که تایش دیگر دسته‌ای ندارد تا خودت را بهش بگیری، بلکه باید با تمام وجود بغلش کنی.»
در «بیوتن» تقابل سنت و مدرنیسم مکرر دیده می‌شود، تقابل دو نیمه سنتی و مدرن ذهن ارمیا که مذهب و فرهنگ دو پای ثابت آنند و در این بین هر کجا که سرگشته و خسته می‌شود با دوست دوران جنگش، سهراب، درد دل می‌کند. هر چه به آخر داستان نزدیک‌تر می‌شویم این دو نیمه سنتی و مدرن به یکدیگر نزدیک‌تر می‌شوند تا جایی که خود ارمیا می‌گوید: «فکر می‌کنم دو نیمه‌ی سنتی و مدرن هر دو یک چیز می‌گویند اما با دو زبان متفاوت.»

الهه ملک محمدی

داستان‌های فارسی - قرن 14



رضا امیرخانی
رضا امیرخانی رضا امیرخانی نویسنده و منتقد ادبی در سال ۱۳۵۲ در تهران متولد شد.

ارسال دیدگاه

 Mehribanooo

Mehribanooo

قبلا کتاب «منِ او» رو از رضا امیرخانی خونده بودم. راستش اون کتاب هم خیلی پراکندگی داشت و درکش سخت بود، اما این کتاب از اون هم درکش سخت‌تر بود. حس شعاری بودن توی کتاب زیاده و گاهی آدمو آزار میده. به حدی که مثلا شخصیت اول داستان (ارمیا) گاهی از مراد خودش (سهراب) هم حرف‌شنوی نداره و راه خودشو میره، راهی که انگار با زندگی عجین نیست و فقط برای خودش مرگ میخواد و بس. عجیبه که چنین شخصیتی دنبال یه عشق راه میفته، راهی غربت میشه و حاضر میشه تو آمریکا بمونه در حالی که این عشق حتی به این زوج کمک نمیکنه که یه مکالمه سالم داشت باشن.

1398-07-16