فیلتر کتاب

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران کتاب

تاریکخانه

ادبیات

مترجم :

موضوع(ها):
داستان‌های کوتاه فارسی - قرن ۱۴
۲۴ صفحه
داستان کوتاه حاضر نوشته‌ای است از "صادق هدایت". مضمون داستان از این قرار است: راوی داستان مردی است که سوار اتومبیل خود شده و در حال حرکت به سمت شهر "خوانسار" است. در میانه‌ی راه به مردی که پالتویی به تن کرده و کلاهی بر سر دارد برمی‌خورد.مرد چهره‌ای گرفته و معمولی دارد و تا زمانی که به قهوه‌خانه‌ی میان راه نرسیده‌اند حرفی نمی‌زند. در قهوه‌خانه، چون جایی برای ماندن نیست، مرد ناشناس از راوی می‌خواهد که به خانه‌ی او برود. راوی از سخنان مرد درمی‌یابد که این شخص با اشخاص معمولی دیگر فرق دارد. از این رو، دعوت او را می‌پذیرد و به خانه‌ی او می‌رود. مرد مغموم، خود را انسان تنهایی معرفی می‌کند که چون نمی‌تواند با ساز مردمان دیگر برقصد هیچ کس تحمل او را ندارد. بنابراین اتاقی کوچک برای خودش تدارک دیده و دور از مردم روزگار می‌گذراند. صبح روز بعد وقتی که راوی برای خداحافظی نزد مرد غریبه می‌رود و او را می‌بیند که همچون نوزادی در رحم مادر، روی تخته بدون حرکت افتاده و زندگی‌اش پایان یافته است.



صادق هدایت
صادق هدایت صادق هدایت، متولد ۲۸ بهمن ۱۲۸۱، نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی بود. وی در تاریخ ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ بر اثر خودکشی درگذشت.

کتاب صوتی

نوار
نوار
لینک خرید از نوار

ارسال دیدگاه

 golbahar_bookish

golbahar_bookish

این داستان یجورایی حال و هوای ادمهای درون گرا رو میگه.ادمهایی که با تنهایی خودشون بیشتر حال میکنند.دوست ندارند مانند دیگران زندگی کنند.دوست ندارند به دغدغه های اکثر ادمها که خوراک و پوشاک است بپردازند.عاشق خلوت های خودشونند.
من این داستان رو دوست داشتم.پایانش مورد پیش بینی نبود.توصیف های صادق هدایت داستان رو فوق العاده جذاب کرده ست.

1398-12-28
 golbahar_bookish

golbahar_bookish

در تاریکی و شبه که زندگی,هرچیز معمولی یه حالت مرموز به خودش میگیره,تمام ترس های گمشده بیدار میشن.

1399-01-05
 golbahar_bookish

golbahar_bookish

نمیخوام به قول صوفی ها نور خقیقت در من تجلی بکنه برعکس انتظار فرود اهریمن رو دارم. میخوام همین طور که هسم در خودم بیدار بشم.

1399-01-05
 golbahar_bookish

golbahar_bookish

شاید هم این شخص یک نفر خوشبخت حقیقی بود و خواسته بود این خوشبختی را همیشه برای خودش نگاه دارد و این اطاق ایده ال او بوده است.

1398-12-28
 golbahar_bookish

golbahar_bookish

حالتی که شما جستجو میکنید حالت جنین در رحم مادره که بی دوندگی,کش مکش و تملق در میون جدار سرخ گرم و نرم روی هم خمیده ,اهسته خون مادرش را میمکه.همه ی خواهش ها و احتیاجاتش خود به خود بر اورده میشه.این همون نوستالژی بهشت گمشده ایس که در ته وجود هر بشری وجود داره,ادم در خودش و تو خودش زندگی میکنه,شاید یه جور مرگ اختیاریس؟

1398-12-28
 golbahar_bookish

golbahar_bookish

هممون بی اراده از خودمون صحبت میکنیم حتی در موضوع های خارجی احساسات و مشاهدات خودمونو به زبون کسون دیگه میگیم.مشکل ترین کارها اینه که کسی بتونه حقیقتا همون طوری که هس بگه.

1398-12-28
 golbahar_bookish

golbahar_bookish

هرکی هرچی میگه از خودشه.تنها حقیقتی که برای هرکسی وجود داره خود همون شخصه.

1398-12-28
 golbahar_bookish

golbahar_bookish

در تاریکی ادم میخوابه اما میشنوه.خود شخص بیداره و زندگی حقیقی ان وقت شروع میشه.ادم از احتیاجات پست زندگی بی نیازه و عوالم معنوی رو طی میکنه.چیزایی رو که هرگز به اونا پی نبرده به یاد میاره...

1398-12-28
 golbahar_bookish

golbahar_bookish

:)

1398-12-28
 golbahar_bookish

golbahar_bookish

قلم صادق هدایت عالیه

1398-12-28
 golbahar_bookish

golbahar_bookish

افسوسی که دارم اینه که چرا مدتی بیخود از دیگران پیروی کردم.حالا پی بردم که پرارزش ترین قسمت من همین تاریکی,همین سکوت بوده.

1398-12-28
 golbahar_bookish

golbahar_bookish

من نمیخواسم خودمو محکوم افکار کسی بکنم با مقلد کسی باشم.

1398-12-28
 golbahar_bookish

golbahar_bookish

من نمیتونستم خودمو به فراخور زندگی سایرین در بیارم همیشه با خودم می گفتم روزی از جامعه فرار خواهم کرد.

1398-12-28
 golbahar_bookish

golbahar_bookish

هرچی که لذت تصور کنن همه رو امتحان کردم دیدم کیف های دیگرون به درد من نمیخورد.

1398-12-28
 golbahar_bookish

golbahar_bookish

خواستم تقلید سایرین رو در بیارم دیدم خودمو مسخره کرده ام.

1398-12-28
 golbahar_bookish

golbahar_bookish

هیچ وقت در کیف های دیگرون شریک نبوده ام,در زندگی,اشکال زندگی.اما از همیه این اشکالات مهم تر جوال رفتن با ادمهاست,شر جامعه گندیده,شر خوراک و پوشاک,همیه این ها دایمن از بیدار شدن وجود حقیقی ما جلوگیری میکند.

1398-12-28
 golbahar_bookish

golbahar_bookish

من با تعجب به در و دیوار نگاه میکردم و پیش خودم تصور کردم بی شک به دام یکی از این ناخوش های دیوانه افتاده ام که این اطاق شکنجه ی اوست ورنگ خون درست کرده برای این که جنایات او کشف نشود و هیچ منفذی به خارج نداشت که به داد انسان برسند.

1398-12-28
 golbahar_bookish

golbahar_bookish

من از تعارف بدم می اید.من نه شمارو میشناسم ونمیخوام بشناسم ونه میخوام منتی سرتون بگذارم.چون از وختی که اطاقی به سلیقه خودم ساختم اطاق سابقم بی مصرف افتاده فقط گمون میکنم از قهوه خانه راحت تر باشه.

1398-12-28
 golbahar_bookish

golbahar_bookish

من این داستان رو در چالش #کتاب_ناتمام خوندم.

1398-12-28